💫روز دوم محرم سال 61 هجری قمری 🕋کاروان حسین بن علی (ع)پس از حرکت و طی مسیری کوتاه به منطقه‌ای رملی که با نخلستان و تپه ماهوری احاطه شده بود رسید. وقتی به آن جا رسیدند، حضرت فرمود: نام این زمین چیست؟ عرض شد: کربلا. حضرت فرمود: پروردگارا! از اندوه و بلا به تو پناه می‌برم. سپس حضرت فرمود: توقف کنید و رحل اقامت بیفکنید. به خدا این جا محل خوابیدن شتران ما و جای ریخته شدن خون ما و قتلگاه و مدفن ماست و به خدا در این جا حریم حرمت ما شکسته می‌شود و جدم همین را به من خبر داده است... ▪️سپس اصحاب امام پیاده شدند و حر و لشکرش هم در ناحیه دیگری مقابل امام پیاده شدند. حضرت در گوشه‌ای نشست و به اصلاح شمشیر خود پرداخت در حالی که این شعار را می‌خواند ای روزگار! چه بسیار صبح و شام که صاحب و طالب حق کشته گشته و روزگار بدل نمی‌پذیرد و امور به خدای بزرگ بازمی‌گردد و هر موجود زنده‌ای این راه را که من رفتم خواهد رفت. زنان حرم ناله سردادند ... ام کلثوم صدا می‌زد ای وای یا محمد، ای وای یا علی، ای وام مادرم، ای وای یا فاطمه، ای وای یا حسن، ای وای یا حسین، ای وای از بیچارگی بعد از تو یا اباعبدالله! ▪️هنگامی که قافله کربلا به منزل رسید و لشکر حر جلوی امام حسین (ع) و اصحابش را گرفت ،خبر می‌رسید که از کوفه لشکر آماده آمدن به کربلاست، جریان واضح گشت و معلوم شد که حسین (ع) و یاران همراهش کشته می‌شوند. اباعبدالله یارانش را جمع کرد و خطبه‌ای خواند و پس از حمدوثنای الهی فرمود: اما بعد ای اصحاب من، می‌بینید که چه پیش آمده است. یعنی صحبت از کشته شدن است. ▪️خیلی مختصر می‌فرماید: از عمر ما به همین اندازه باقی مانده است. از آن جمله فرمایشات امام حسین (ع) است که می‌فرماید: آیا نمی‌بینید که کار به جایی رسیده که حق پایمال شده و به آن عمل نمی‌شود و باطل رواج یافته است و به معروف عمل نمی‌شود و از منکر نهی نمی گردد جا دارد که مومن آرزوی مرگ کند اما من مرگ را جز سعادت نمی‌بینم و زندگی با این ظالمها جز ذلت نیست. مقصود آن حضرت را اصحاب فهمیدند و اعلام جان نثاری کردند. ▪️خورشید خود را به معرکه رسانده و گرمای طاقت‌فرسایش امان همه را ربوده بود و تشنگی بر هر دو سپاه غلبه کرده بود امام (ع) دستور داد که به همه سپاه حر و اسبهای آنان آب بدهند و آنان را سیراب کنند و امام (ع) و یاران هم آب نوشیدند. همچنین در این روز امام حسین (ع) اولین خطبه خود برای سپاه حر را خواندند. آفتاب به وسط آسمان رسیده بود هنگام نماز ظهر بود. ▪️امام به حجاج بن مسروق جعفر امر کرد اذان بگوید: سپس امام (ع) با عبا، ردا و نعلین بعد از حمد و سپاس خداوند چنین فرمود: ای مردم، من از خدای شما و شما پوزش می‌طلبم من پیش شما نیامدم مگر وقتی که نامه هایتان رسید قبل از اینکه من شما را بیابم، نامه‌های شما به من رسید که ما را امامی نیست، شاید خداوند ما را بر هدایت مجتمع کند اگر بر همان گفتار هستید، من به سوی شما آمدم اگر شما به عهدها و پیمانهای خود، آنگونه که من اطمینان یابم، به من قول می‌دهید به سرزمین شما وارد می‌شوم. آنها ساکت بودند ،به موذن گفته شد اذان را بگوید امام (ع) به حر گفت تو با یارانت نماز بگزار، حر گفت: نه شما بخوان ما نیز به همراه تو نماز می‌خوانیم سپس امام با آنها نماز خواند.▪️▪️ https://eitaa.com/Laylatolghadrnoor▪️⭐️▪️