خوش بود یاری و یاری بر کنار سبزه زاری مهربانان روی بر هم وز حسودان برکناری هر که را با عیش می‌افتد زمانی گو غنیمت دان که دیگر دیر دیر افتد شکاری راحت جان است رفتن با به صحرا عین درمان است گفتن درد با غمگساری هر که منظوری ندارد عمر ضایع می‌گذارد اختیار این است دریاب ای که داری اختیاری عیش در عالم نبودی گر نبودی روی گر نه بودی نخواندی بر شاخساری بار بی اندازه دارم بر از سودای جانان آخر ای بی رحم باری از برگیر باری دانی از بهر چه معنی خاک پایت می‌نباشم تا تو را ننشیند از من بر غباری ور تو را با خاکساری سر به صحبت درنیاید بر سر راهت بیفتم تا کنی بر من گذاری زندگانی صرف کردن در طلب حیفی نباشد گر دری گشودن سهل باشد انتظاری دوستان معذور دارند از جوانمردی و رحمت گر بنالد دردمندی یا بگرید بی‌قراری رفتنش می‌رباید گفتنش جان می‌فزاید با چنین حسن و لطافت چون کند پرهیزگاری عمر گر سر آید در حدیث شاید کاو نخواهد ماند بی شک وین بماند یادگاری ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/131 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈