✨️ مصاحبه؟! اصلا! با روال عادی و حرفه‌ای جلو نمی‌رفت. نمی‌شد رکوردر را روشن کرد و یکی دوساعت گفت‌وگو گرفت! این زندگی و راوی‌هایش مصاحبه‌بردار نبودند. داغ تازه مانده بود. لباس‌های پسرشان هنوز توی کمددیواری آویزان بود. پسته‌هایی که امیرحسین نبرده بود کانادا توی فریزر یخچال دست‌نخورده مانده بود. کتاب‌های زبان و جزوه شیمی جوان‌شان از قفسه تکان نمی‌خورد. امیرحسین را تعریف نمی‌کردند؛ امیرحسین اشک می‌شد و از چشم پدرمادرش می‌بارید.  ✨️ ماند یک راه. باید زیست می‌کردم. به هزار و یک بهانه جمله‌جمله این کتاب را از لای غذاخوردن و میوه پوست‌گرفتن و قدم‌زدن و آبیاری درختان باغ و عیددیدنی درآوردم. مُردم و زنده شدم، جان کندم، تیک عصبی گرفتم تا راه بیفتد. ✨️ از دیشب این صحنه کتاب مدام توی سرم می‌چرخد و هی تصور می‌کنم. این لحظه چه گذشت بر پدر امیرحسین؟! "دست می‌برم زیر بالشت. گوشی‌ام را چک می‌کنم. نه تماسی، نه پیامی. شبکه خبر را ببینم و بخوابم. اولین خبر زیرنویس، چوبی می‌شود می‌خورد فرق سرم. _پرواز ps752 شرکت هواپیمایی اوکراین اینترنشنال به مقصد کی‌اف در حوالی فرودگاه امام خمینی دچار نقص فنی شد و سقوط کرد!" 🆔️ @m_ali_jafari