🔴 میرزا کوچکِ بزرگ 🔹از میانه جغرفیا قدم میزنم و تاریخ این تراژدی غمگین،این اسطوره ساز بی رحم،این ترکیب حماسه و غم را ورق میزنم، دلم جا می ماند در میانه حادثه ها،در کنار قهرمان ها. ، این عامل حیات و حرکت، این دلیل مبارزه و عشق، این مولد حماسه وقهرمان، من در تاریخ به دنبال آرمانم. 🔸تاریخ معاصر را که ورق میزنم، در این سرزمین که قدم میزنم دلم می ماند،بدجور هوای پریدن میکند، دلم میخواهد آنجا بودم و نفس می کشیدم، در آن لحظات که تاریخ دارد چند پله بالا میرود و انسان مسلمان ایرانی طعم، حماسه، هویت، آزادی، آرمان،جهاد و عشق را با هم می چشد، از آن سه، میخواهم به یکی بپردازم 🔺دوست داشتم در جنگل های گیلان، همراه با بودم، این بزرگ مرد تاریخ. در آن سال های بعد از مشروطه که جوانان مجاهد مسلمان دچار یاس و سرخوردگی شده بودند میرزا کوچک خان طرحی نو درانداخت و در عصر تسلیم و نتوانستن، ایستادگی و توانستن را آموخت. دلم میخواست با او بودم، در کنار دکتر حشمت، خالو قربان و...در شب های سرد زمستانی، در میانه جنگل های سبز گیلان، در آن لحظه های تاریخی مبارزه، در آن روزهای پیروزی و امید، در میانه آن باد بهاری جنگل،در کنار کوه و رودخانه شبیه میرزا کوچک کلاهی به سر و تسبیح در دستم خطبه میخواندم و دردهایم و آرمان هایم را فریاد میزدم 🔹 در دل جنگل همراه با مجاهدان جنگلی نماز جماعت میخواندیم، به ساختن مدرسه، به آباد کردن شهر و روستاها، رفع فقر و گرسنگی، به تحقق عدالت، استقلال و آزادی و ساختن فکر میکردیم و برایش برنامه می‌ریختیم در میانه جنگل، روی اسب ها، کنار آتش، در دل سرما، چای آتشی میخوردیم، اسلحه هایمان را تمیز میکردیم و درباره عاقبت نهضت مان، درباره سرنوشت گیلان و ایران حرف میزدیم و به تاریخی که از ما روایت خواهد شد فکر میکردیم. بعد از فتحی نو کنار هم با همان لباس های جنگلی عکس می‌گرفتیم تا یادگار بماند برای جوانان ایرانی. 🔸حالا یک قرن از آن روزها میگذرد، از آن لحظه شکوه و حماسه، از آن روزهای خوب و این ماییم و این میرزا کوچک خان، نهضت جنگل با همه فراز و نشیب ها، درست و غلط ها که باید درباره آن بخوانیم و بدانیم. 🔹 دلم نیامد بگذرم، دلم میخواست در آن تراژدی بزرگ، در آن لحظه خیانت و باز با میرزا کوچک بودم، هر کاری که از دستم بر می آمد انجام میدادم تا میرزا در دل کوه ها میان برف ها یخ نزند، تا نهضتش بماند،تا تاریخ یخ نزند، تا امید منجمد نشود، تا ایران و ایرانی زیر چکمه های انگلیس و روس و رضاخان تحقیر نشود، اگر از دستم کاری ساخته نبود دلم میخواستم من نیز شبیه میرزا سر از تنم جدا میشد و به جمع قهرمانان سربریده دنیا اضافه می شدم، به کاروانی که حسین بن علی ع سر سلسه جنبان آن است، آنوقت از دوباره آرمان ها را، دوباره حماسه را فریاد بزنم و تاریخ این گنگ خواب آلود را بیدار کنم و به مقاومت و حرکت دعوت کنم 🔺حالا ۴۲ سال میگذرد، از تحقق آرزوی میرزا کوچک آن هم نه در گیلان که در وسعت ایران! خمینی ره بار تمام رویاهای آن مجاهدان را به دوش کشید، ۱۵ سال رنج تبعید دید، بسیاری از یاران او طعم تبعید، زندان را چشیدند و خون شان شبیه جنگلی ها ریخته شد، تاریخ زنده شد، آن خون ها از مشروطه تا نهصت جنگل،از دلواری تنگستان، ستارخان در تبریز و ملی شدن نفت، فیضیه قم، خرداد ۴۲، ۱۷ شهریور مشهد، میدان ژاله تهران و...رسید به ۵۷.خمینی ره تمام تاریخ را، تمام آرزوها را به دوش کشید و به مقصد رساند و ما شدیم میراث دار همه آن روزها و آروزها 🔘این روزها اما حال دلمان خوب نیست، احساس می کنیم با آنچه در ۵۷ میگفتیم خیلی فاصله داریم، گرفتار مسئولینی شده ایم که بعضی گرفتار دنیا و اشرافیت شده، گروهی به خیانت روی آورده و عده ای نیز چنان گرفتار مصلحت سنجی و محافظه کاری شدند که رسما استحاله شده اند. البته آرمان ها همچنان زنده است، فساد و ناکارآمدی زیاد شده، در تحقق و آزادی عقب مانده ایم اما دستاوردمان کم نیست، ما در لبنان عراق و یمن تکثیر شدیم، آدم کم نداریم، توقع مان زیاد است چون این تاریخ را از سر گذارندیم، چند کشور چنین تاریخ پر از قهرمان وخونینی دارد؟! 🔘 باید دوباره تاریخ رامرور کنیم،بلند شویم و با آنهایی که میخواهند نهضتمان را استحاله کنند وآرزوهای مان را بکشند، نباید بگذاریم کمرمان را بشکنند،نباید تنها بشویم و در غربت یخ بزنیم، باید گرم بمانیم، باید آتش درومان شعله ور باشد تا آتش بزنیم همه زباله ها را، تا خالص شویم، تا حرکت کنیم،عدالت و آزادی را رقم بزنیم، نباید زحمات مجاهدین را هدر بدهیم ✅ ما هنوز به پایان بازی نرسیدیم،فتح اسرائیل، سرنگونی آل سعود، سقوط آمریکا و نماز جماعت تاریخی در و دادن پرچم به دست امام فتح و قیام مسیری است که باید برویم... ✍ @m_amin_rezai