♦️این روزها دلم به قلم نمیرود؛ چشمم به کتاب نیز، چند روزی مریضی مانعش بود حالا بی حوصلگی! بی حوصلگی بدترین مریضی دنیاست، به سراغ آدم که می آید "تن" که جای خود دارد "جان" را هم از انسان میگیرد، عقربه ها بی اراده میروند عمر بی اراده پایان میپذیرد و اتفاقی که باید نمی افتد، گاهی روزها به آدم شور میدهد گاهی انسان به روزها شور...خدا نکند روزی برسد که روزها شور شعف داشته باشد نه انسان، گاهی انسان بی حوصله و خسته و بی حال است؛ هیچ چیز او را به وجد نمی آورد نه فیلم و کتابی نه سخن و حرف حسابی نه هیچ چیز کس و هیچ چیز هیچ هیچ هیچ، من این روزها مبتلا هستم به مریضی بی حوصلگی، کارها اگر چه روتین اما بدون "جان" انجام میشود و روزها به وقت گذرانی میگذرد. 🔹برخلاف این روزهای من تاریخ را که میخوانیم پر شورترین افراد و پر شورترین روزها روزهای ۵۷ بود، روزهای که خیلی ها برای آرمان های ۵۷ عده ای همچنو سپند در جریان بودند، آرام و قرار نداشتند؛ بخاطر نوار و کتاب به زندان میرفتند،به خاطر گوش دادن صحبت های عالمی از این سمت شهر به طرف دیگر آن میرفتند، زندگی یا کف خیابان بود یا در مسجد و یا خونه مخفی ها، آن روزها بی حوصلگی معنی نداشت، ما برای اینکه به حرکت وادار بشویم به کار کردن به در وسط ماندن باید روزهای ۵۷ را بخوانیم و ۵۷ را مرور کنیم؛ باید بازخوانی کنیم؛ باید به آروزها برگردیم؛ انقلاب "ارتجاع" ندارد اما "ارجاع" دارد؛ "بازگشت" به معنای "برگشت" نیست به معنای مرور گذشته است برای انرژی گرفتن و حرکت کردن در آینده؛ برای رسیدن بهتر به آرمان ها، ما نیاز داریم به بازخوانی، خود انتقادی به رفتن در روزهای شور انقلاب برای رفع بی حوصلگی، کار نکردن و هزار چیز دیگیر نیاز داریم به بازخوانی روزهای ۵۷ ✍ پ، ن: در آن روزها لایو و دوربین نبود، تصویر را ببنید با چه شوری چه افراد زیادی سخنرانی سید علی خامنه ای را ظبط میکردند! پ،ن: چقدر دلم میخواهد کاش ان برهه از تاریخ را درک میکردم https://www.instagram.com/p/B8T9LVQAgB_/?igshid=llc449vtcsrj