کنار جاده پر بود از بوته‌هایی با خارهای توپی شکل و کره‌ای. در حال حرکت با پوتین زیر چنتا از این بوته‌ها زدم خیلی کیف می‌داد. به سیدابراهیم گفتم: سید! چه حالی میده اینها رو میزنی کنده میشه میره به آسمون. سیدابراهیم یک نگاهی به من کرد، گوشه‌ی لباسم را گرفت، یواش کشیدم کنار و گفت: ابوعلی جان! قربونت بشم! اینها هم موجود زنده هستن همین کارا رو میکنی شهادتت عقب می‌افته دیگه؛ نکن! وا رفتم. او تا کجا ها را می‌دید... -شهیدمصطفی‌صدرزاده- @m_e_ammariyoon