همسر شهید چمران تو خاطراتش نوشته بود:
مامان که خوب شد و آمدیم خانه، من دو روز
دیگر هم پیش او ماندم. 🏠
یادم هست روزی که مصطفی آمد دنبالم قبل از آن که ماشین را روشن کند، دست مرا گرفت و بوسید. 🤔
میبوسید و همانطور با گریه از من تشکر میکرد.
من گفتم: برای چی مصطفی؟
گفت: این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده برای من مقـدس است و باید آن را بوسیـد!
گفتم: از من تشکر میکنید؟
خب این که من خدمت کردم مادر من بود،
مادر شما نبود. که این همه کارها میکنید!
گفت:
دستی که به مادرش خدمت میکند،
مقـدس است و کسـی که به مادرش
خیـر ندارد به هیـچ کس خیـر ندارد!
من از شما ممنونم که با این محبت و عشق به مادرتان خدمت کردید.
#ازنو🧩