همینطور که با دستایِ کوچیکش خمیر پیراشکی رو باز میکرد و سرش پایین بود گفت:
مامان جون باغبونا هم مامانن؟
+برا چی مامان باشن بهارخانوم؟
_واسه اینکه اونا هم از درختا و گلها مراقبت میکنن تا بزرگ بشن!
لبخند زدم. برام شیرین بود دلیلِ حرفش.
+شایدم مامانا باغبونن!
خمیر رو مچاله کرد و انداخت کف سینی... انگار از سماجت خمیر برای شکل نگرفتنش خسته شده بود.
گفت: منم میخوام باغبون بشم تا مامان گلا باشم..
☆☆☆☆
گاهی وقتها باغبون زحمت میکشه و حواسش به رشد و مراقبت گلاش هست اما بعضی از این گلها اسیر آفت و علف هرز شدن و نمیخوان رشد کنن...
ما تو زندگیمون باغبون های مهربون زیاد داشتیم و داریم اما آیا واقعا تمایلی به رشد کردن و قد کشیدن داریم؟
#روزنوشت