بدونِ هیچ توجهی به قوانین پرواز و نکاتی که همیشه تو اول سفر به عنوان نکات ایمنی گفته میشه توی راهروی باریک هواپیما راه می‌رفت و گاهی با شیطنت نگاهمون میکرد و لبخند میزد و پستونکِ صورتی رنگش کج میشد... مهماندار هم که انگار فهمیده بود نمیتونه مانعِ مسافرِ کوچولوی پروازِ امروزشون بشه فقط سعی میکرد بیشتر تو اطراف صندلی‌شون بچرخه تا مراقب کودک و تکان‌های هواپیما باشه. بیخیالی ِ کودک به تمامِ قواعدِ مسافرت با هواپیما با فطرتِ پاک و بی حاشیه‌اش بی ارتباط نیس... دلش قرص‌ـه به حضور مادرش و همین کافی‌ـه برای اینکه به هیچ چیز دیگه توجه نکنه. ☆☆☆ أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ؟ چه سوالِ دلبرانه ای از او... مگه من برای بنده ام کافی نیستم؟ اگه ما هم دلمون قرص بود به بودنش و هر لحظه و آن به آن توجه او، شاید هیچ تکونی تو زندگیمون آرامش و لبخندمون رو ازمون نمیگرفت! دلمون قرص باشه به بودنش رفقا✌️🏻 پی‌نوشت: به مقصد خوزستان...