سرفه هاش قطع نمیشه... شربت سرفه رو میریزم توی قاشق و آروم میگیرم جلوی صورتش... +بخور بهار خانوم... _نه مامان...توروخدا...این خیلی بد مزه اس! +میدونم ولی اگه نخوری سرفه هات قطع نمیشن. _شما خودتون تا حالا این دارو بدمزه خوردین؟ +نه _چرا +چون سرفه نکردم ک امتحانش کنم! _پس نچشیدین چی میگم و درکم نمیکنید... میشه بگید کی خورده تا با اون حرف بزنم... به زور شربتِ به قول خودش تلخ رو فرو میده و با ناراحتی  میخوابه...                                ☆☆☆ دارم فک میکنم به‌ این‌ که چقدر سخته برای اونایی که چشیدن توصیف مزه ی چیزی روکه ما هیچ درکی ازش نداریم! چون نچشیدیم نمیفهمیم چه لذتی در پی معرفت الله هست... ما بسنده کردیم به همین لذتهای وهمیِ دم دستی! درحالی که بالاترین و برترین لذت ها لذتهای عقلانی هست... بزرگی میگفت اگه لذت معرفت رو میتونستن به تصویر بیارن هیچ کس تاب دیدنش رو نداشت و همه مدهوش میشدن! بالاترینِ لذتهاست... کاش ما هم بزودی بچشیم...