از شیرینی های سفر بگم براتون که؛ کوله‌یِ سنگینِ من که مینا به زور توی چـرخ دستـی‌اش چپـوند و همـون‌جـا گروهش رو از ما جدا کردن و دوباره به یه زحمت کوله رو کشیدیم بیرون!🛒 از یه تیوپ شامپو که توی کوله‌ام خالی شد و زهرا و رفقاش که مدیریت بحران کردن و کمکم کردند تا جمعش کنیم.🧴 از ریحانه که مدام میگه توروخدا ننویسین و قراره بعد از شهادت‌ش فقط یه کتاب من راجع‌ بهش بنویسم!📒 از فاطمه که به منبع نور وصله بازم میاد میگه برام حرف بزنین.🔆✨ از فاطمه کوچولو که تو اتوبوس تنها موند و صدای گریه‌اش خوابالوها رو بیدار نکرد.🔇😴 از غذای ماکارونیِ من بین این‌همه پلو قیمه... 🍝 از تمـرین گذشت و ایثار؛ از صبوری و همراهیِ دخترام... از این‌که بخاطرِ وجودشون تا الان همه چیــز vip بود!🛣💛 📝