فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرچه دست و دل و چشمم همه آوار شده باز شرمنده ام از این، سَرِ باقی مانده... پیک امام بود، قاصد اوامر خطیر امام از مکه ی ظاهرا آرام تا قلب دگرگونیها و کانون التهابات، کوفه ی نا آرام. نامه رسان امام بود به نائب امام، از حسین علیه السلام تا مسلم. آخرین بار که از کوفه به مکه رسید، امام ماموریتش را پایان یافته اعلام کرد، اما او پایان ماموریتش را اینجا نمیدانست. تا سر در بدن هست، یعنی مجاهده باقی است. هرچند امام به ایشان رخصت رفتن و امنیت معاش در کوفه داد، اما ماند. با صدای محزونی خطاب به اباعبدالله گفت: "به خدا سوگند! اگر بدانم كه كشته مى شوم سپس زنده مى گردم، آنگاه مرا مى سوزانند و خاكسترم را به باد مى دهند و اين كار را با من هفتاد بار انجام دهند هرگز از شما جدا نمى شوم تا آنكه در راه تو جان دهم، چرا چنين نكنم در حالى كه مرگ يا كشته شدن تنها يك بار است و پس از آن كرامتى است كه انتهايى ندارد!" ماند ! تا کنار سجاده امام... ظهر عاشورا... آن چنان تیر بر بدن نحیفش نشست که دیگر یارای ایستادن نداشت ، اما تیرهای آخر را برای پاسداری از سیدالشهداء با صورت مهار کرد.... امام که نمازش را سلام داد ، به زمین افتاد، با صدایی خون آلود گفت: "أوفيت يابن رسول الله؟" آيا به عهدم وفا كردم؟ گمان میکردم نسل ها منقرض شده و روزگارشان گذشته اما انگار هستند هنوز . جاده مانده ست و من و این سر باقی مانده رمقی نیست در این پیکر باقی مانده پ.ن۱:خاطرات جانباز عزیز دکتر رفیعی پ.ن۲: شعر از سعید بیابانکی پ.ن۳: سند گفتارهای سعید؛ بحارالانوار،ج۴۵،ص۷۰ - ابصارالعین،ص۱۲۶ @tarikh_talebe