رسول خدا ص برای وضو آب خواستند. انس! از چاه برای وضویم آب بکش! آب را حاضر کردم و به تماشای وضوی حضرتش نشستم. ۲ رکعت نماز و معراج رسول الله... سلام نماز را که دادند، فرمودند: انس! اولین کسی که از در وارد شد، امیرالمومنین، آقا و سرور مسلمانان، قائد غرّ المحجّلین و خاتم الوصیین است. به در چشم دوخته بودم و زیر لب زمزمه میکردم که "خدایا ای کاش یکی از انصار و بستگان من وارد شود و این افتخار برای ما باشد." صدای کوفتن در، رشته افکارم را پاره کرد، مضطرب برخاستم و درب را گشودم، قامت علی ع چشمم را نوازش داد. پیامبر پرسیدند: "کیست انس؟" و پاسخ دادم: " علی!" لبخند بر لبان مطهرش جا خوش کرد و برخاست و دست بر گردن علی ع آویختند. آنچنان علی ع را در آغوش کشیدند که عرق جبین پیامبر ص، صورت علی را خیس کرد و عرق پیشانی حضرت بر صورت علی ع نشست. علی ع که غرق در محبت پیامبر شده بود، پرسیدند: "یا رسول الله امروز با من جور دیگری رفتار کردید که پیش از این سابقه نداشت" آقا جان فرمودند: "چرا این گونه نباشم که تو ادامه دهنده رسالت من هستی و صدای مرا به امتم خواهی رسانید و تبیین کننده اختلافات بعد از من بین مسلمانان خواهی بود." پ.ن۱: کشف الغمة في معرفة الأئمة ج ۱، ص ۱۱۴ و حلیة الاولياء،  لحافظ ابونعيم، ج١، ص٦٣، چاپ کتاب العربی بیروت eitaa.com/tarikh_talebe