شب از نیمه گذشته و هنوز علی الرضا نیامده! بیش از چهارسال از دستگیری مولایم موسی بن جعفر و زندانی شدن ایشان در بغداد میگذرد و در تمام این ایام، هر شب بعد از نماز عشاء، منزل موسی ع مهمان عزیزی دارد، علی بن موسی. آن روز که دژخیمان هارون حضرت کاظم ع را به بغداد میبردند، ایشان فرزندشان علی را امر کردند، تا زمانی که زنده هستند و به شهادت نرسیده اند، شبها در منزل پدر استراحت کنند، این شد که ما در تمام این سالها، بستر آقا را در دهلیز خانه پهن میکردیم و منتظر شرفیابی حضرتشان میشدیم. صدای پای علی بن موسی، اهالی خانه و اطفال موسی الکاظم ع را آرام میکرد و خوابشان را شیرین، صدای نفسهایش، طنین پدر را داشت، بچه ها به او سخت وابسته شده اند، برادری که حالا پدرهم شده. اما امشب آقا نیامد! بچه ها در التهاب هستند و نگران. بر چهره "ام احمد" همسر مکرمه موسی بن جعفر رنگ نمانده، اضطراب در چهره او بیش از همه موج میزند، انگار او از سری آگاه است که ما بی خبریم. شب ۲۵ رجب، خانه امام کاظم ع در التهاب نیامدن رضا ع. شب رفت و جایش را به صبح داد، نیامدن آقا در این سالها بی سابقه بود و همین بیشتر اطفال را نگران میکرد. در را کوفتند، سرانگشتانی شبیه رضا ع، به سمت در دویدم، خودش بود ! هنوز پا بر درگاه در نگذاشته بود که سراغ ام احمد را گرفت. "ام احمد، مادرجان! امانتهای پدرم را بیاور." صدای ناله و فغان ام احمد برخاست، زیر لب زمزمه میکرد، مولایم موسی الکاظم به شهادت رسید. در آخرین وداع امانتی به من سپرد و گفت هرگاه از فرزندانم کسی سراغ آن را گرفت من همان شب به شهادت رسیده ام. حالا سر ام احمد فاش شد! @tarikh_talebe