عطش در کاروان بالا گرفته... جنگ و گرمای عراق و سنگینی زره و شمشیر، با لبان تشنه ...! تابی برای تحمل نمانده. ورق صفین به نفع معاویه برگشته. در این گرمای سوزان هر کس به آب دست بیابد او پیروز میدان است... و حالا چند روزی است در صفین جنگ آب بالا گرفته است. ناله "العطش" رزمندگان، علیه السلام را می آزارد. گروهان آزادسازی آب شکست خورده برگشته و کار جنگ گره خورده است. ، فرمانده خونریز معاویه، چنگالهایش را در شریعه فرو کرده و برای سپاهیان علی علیه السلام از فرات سهمی قرار نداده است. همه نا امید هستند. اما صدایی امیدوار بلند میشود. "من شریعه را آزاد میکنم!" گوش تیز میکنم تا بدان صدای کدام جوانمرد است. حسین! آری این ندای فاتحانه سبط النبی، علیه السلام است. با اذن امیرالمومنین با گروهان کوچکی به سمت شریعه حرکت میکند. و با چشمانی مهربان با لبهای خشکیده و ترک خورده کوفیان وداع میکند. ... دیری نمی پاید که حسین باز میگردد، با آب ! با فتح ! اعور سلمی از شریعه عقب نشسته و لبان تشنه کوفیان به آب رسیده. هلهله کوفیان بلند است و یک صدا فریاد میزنند : "این اولین پیروزی ما در صفین است به برکت حسین بن علی" اما انگار علی در سینه رازی دارد که ما بی خبریم. به تیرک خیمه تکیه زده و اشک میریزد... حسین و آب و فتح ! پ.ن۱: بحار الأنوار، جلد‏۴۴ ،صفحه ۲۶۶ @tarikh_talebe