23. نماز تواضع یَا ابْنَ جُنْدَبٍ قَالَ اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ فِی بَعْضِ مَا أَوْحَى: إِنَّمَا أَقْبَلُ الصَّلَاةَ مِمَّنْ یَتَوَاضَعُ لِعَظَمَتِی وَ یَکُفُّ نَفْسَهُ عَنِ الشَّهَوَاتِ مِنْ أَجْلِی وَ یَقْطَعُ نَهَارَهُ بِذِکْرِی وَ لَا یَتَعَظَّمُ عَلَى خَلْقِی وَ یُطْعِمُ الْجَائِعَ وَ یَکْسُو الْعَارِیَ وَ یَرْحَمُ الْمُصَابَ وَ یُؤْوِی الْغَرِیبَ. فَذَلِکَ یُشْرِقُ نُورُهُ مِثْلَ الشَّمْسِ أَجْعَلُ لَهُ فِی الظُّلْمَةِ نُوراً وَ فِی الْجَهَالَةِ حِلْماً. أَکْلَأُهُ بِعِزَّتِی وَ أَسْتَحْفِظُهُ مَلَائِکَتِی. یَدْعُونِی فَأُلَبِّیهِ وَ یَسْأَلُنِی فَأُعْطِیهِ. فَمَثَلُ ذَلِکَ الْعَبْدِ عِنْدِی کَمَثَلِ جَنَّاتِ الْفِرْدَوْسِ لَا یُسْبَقُ أَثْمَارُهَا وَ لَا تَتَغَیَّرُ عَنْ حَالِهَا. ای پسر جندب، خداوند در بعضى از وحى هاى خود فرموده که من نماز کسى را مى پذیرم که در مقابل عظمتم تواضع کند، از شهوت ها به خاطر من چشم بپوشد، روزش را به یاد من به پایان برد، بر مردم فخر نفروشد، گرسنه را سیر و برهنه را بپوشاند، بر گرفتار رحم کند و غریب را پناه دهد. نور چنین شخصى مانند خورشید می درخشد. در تاریکی ها برایش نور و در جهالت حلم و بردبارى قرار می دهم. با عزت خود او را حفظ می کنم و با ملائکۀ خویش محفوظش می دارم. مرا صدا می زند، جوابش را می دهم. از من درخواست مى کند، عطایش مى کنم. چنین بنده اى در نزد من همچون بهشت برین است که میوه اى بهتر از آن وجود ندارد و متغیر نیست. 24. اساس اسلام یَا ابْنَ جُنْدَبٍ الْإِسْلَامُ عُرْیَانٌ فَلِبَاسُهُ الْحَیَاءُ وَ زِینَتُهُ الْوَقَارُ وَ مُرُوَّتُهُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ وَ عِمَادُهُ الْوَرَعُ وَ لِکُلِّ شَیْ ءٍ أَسَاسٌ وَ أَسَاسُ الْإِسْلَامِ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ. ای پسر جندب، اسلام عریان است و لباس آن حیا، زینتش وقار، مروتش عمل صالح و پایه اش ورع است. هرچیزى اساسى دارد و اساس اسلام محبت ما اهل بیت (علیهم السلام) است. 25. راه بهشت یَا ابْنَ جُنْدَبٍ إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى سُوراً مِنْ نُورٍ مَحْفُوفاً بِالزَّبَرْجَدِ وَ الْحَرِیرِ مُنَجَّداً بِالسُّنْدُسِ وَ الدِّیبَاجِ یُضْرَبُ هَذَا السُّورُ بَیْنَ أَوْلِیَائِنَا وَ بَیْنَ أَعْدَائِنَا. فَإِذَا غَلَى الدِّمَاغُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَ نُضِجَتِ الْأَکْبَادُ مِنْ طُولِ الْمَوْقِفِ، أُدْخِلَ فِی هَذَا السُّورِ أَوْلِیَاءُ اللَّهِ. فَکَانُوا فِی أَمْنِ اللَّهِ وَ حِرْزِهِ. لَهُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَعْدَاءُ اللَّهِ قَدْ أَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ وَ قَطَعَهُمُ الْفَرَقُ وَ هُمْیَنْظُرُونَ إِلَى مَا أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ فَیَقُولُونَ <ما لَنا لا نَرى رِجالًا کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ>. فَیَنْظُرُ إِلَیْهِمْ أَوْلِیَاءُ اللَّهِ فَیَضْحَکُونَ مِنْهُمْ. فَذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: <أَتَّخَذْناهُمْ سِخْرِیًّا أَمْ زاغَتْ عَنْهُمُ الْأَبْصارُ> وَ قَوْلُهُ: <فَالْیَوْمَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ عَلَى الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ>.( مطففین، 34 و 35.) فَلَا یَبْقَى أَحَدٌ مِمَّنْ أَعَانَ مُؤْمِناً مِنْ أَوْلِیَائِنَا بِکَلِمَةٍ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ بِغَیْرِ حِسَاب. ای پسر جندب، خدا را دیوارى از نور است که با زبرجد و حریر محفوظ شده و با سندس و دیبا آراسته گردیده است. این دیوار را فاصلۀ بین دوستان ما و دشمنانمان قرار می دهند. وقتى مغزها به جوش آمد و جان به گلوگاه رسید و جگرها سوخت از طول اقامت در محشر، در این جایگاه اولیاى خدا وارد می شوند و در پناه خدا در امان خواهند بود. در این جایگاه هرچه میل کنند و از هرچه لذت ببرند، وجود دارد. [حال بشنويد از حال و وضع] دشمنان خدا: عرق زبانشان را بسته، هول و هراس رشتۀ اميدشان را گسسته و بدانچه خدا برايشان آماده ساخته، چشم دوخته اند و می گویند:«ما را چه شده كه مردانى را كه ايشان را از بدها مى شمرديم، نمى بينيم؟!» دوستان خدا آن ها را تماشا می کنند و از این سخنشان می خندند. و این همان معنای این فرمایش الهی است:«بی جهت آنان ها را در دنیا به مسخره گرفته بودیم یا که چشم هایمان درست کار نمی کند؟!» و این فرمایش خداوند: «ولی امروز مؤمنان اند که به بی دین ها می خندند. آنان بر تخت ها لم داده اند و تماشا می کنند.» پس هیچ کس که مؤمنى از دوستان ما را با کلمه اى کمک کرده باشد باقی نمی ماند، مگر اینکه خداوند او را بدون حساب داخل بهشت می کند.