❇️ الگوهای عدالت‌طلبی در ایران معاصر| بخش اول. ✅ جریان‌ها در بستر تاریخی و منطق موقعیت اجتماعی کانون‌هایی را مورد توجه قرار داده‌اند که در بسیاری از موارد منجر به بروز گفتمان‌های چالش زا و آشفتگی‌های زبان‌شناختی در جوامع شده‌است. یکی از این کانون‌ها بحث عدالت است که همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد و مفاهیم و مصادیق آن به‌روشنی مشخص نیست، ازاین‌رو تعبیرها و تفسیرهای مختلفی برای آن ارائه‌شده و مولدان فکری جریان‌های مختلف هرکدام بر اساس مکتبی که به آن تعلق دارند به تفسیر آن پرداخته‌اند: 1⃣ لیبرالیسم کانون اصلی را در شعار آزادی مطرح کرده و درحالی‌که از حل معضل آزادی و برابری درمانده و در نظر دم از تساهل و تکثر می‌زند، در عمل آن را قبول نداشته و قرائتی مبتنی بر توتالیتاریسم را دنبال می‌کند؛ درحالی‌که توماس هابز اقتدار را تجلی عدالت می‌دانست و مدعی بود هر کس که حاکمیت را بدست گیرد صاحب عدالت است. 🔹 رابرت نوزیک در ردیف اندیشمندان متأخر ضد عدالت توزیعی بود. کانت مدعی شد هر فردی غایت به ذات است و هیچ انسانی را نمی‌توان طعمه قرار داد. جان رالز نیز در همین راستا نگاه‌های خود را براساس نظرهای کانت مطرح می‌نماید. فون هایک عدالت را ناشی از نظم خودجوش دانسته و همانند نوزیک ضد عدالت توزیعی است. وی به نظم خودجوش جامعه که تابع نیروهای طبیعی و غیرارادی است اعتقاد داشته و عدالت را مبتنی بر توافق و قراردادهایی که صرفاً جنبه منفعت‌طلبانه دارد مطرح می‌کند و البته عدالت اجتماعی را سراب می خواند. 2⃣ از نظر سوسیالیسم مفهوم عدالت در قالب عدالت توزیعی بر اساس نظریه ارسطو و بیشتر با تاکید بر موضوع اقتصاد است. این جریان به توزیع عادلانه ثروت مبتنی بر نیاز افراد و نفی مالکیت خصوصی معتقد بوده و آزادی‌های انسانی را تا حدی نفی می‌کند. معروف‌ترین نظریه‌ها دراین‌باره مطرح‌شده براساس دیدگاه‌های کارل مارکس در جوامع حامی تفکرات سوسیالیستی رواج یافته‌است. 🔹 در ایران اندیشه مارکسیستی در آستانه انقلاب مشروطه و در پی فضای باز سیاسی ناشی از تحولات حاکم بر ایران و فراهم شدن زمینه‌های فکری انقلاب اکتبر روسیه وارد فعالیت‌های سیاسی شد، اما واقعیت آن است که این تفکر نیز همانند لیبرالیسم در عرصه نظر و عمل به لحاظ برداشت‌های ماتریالیستی پاسخی برای حل نیاز جامعه را نداده و در این راه توفیقی به دست نیاورد و بهترین شاهد این ادعا شکست سوسیالیسم در مهد پیدایش خود بعد از هفتاد سال بوده‌است. 🔹 اگرچه بعد از این تحول با الهام از اندیشه‌های مارکسیستی و پیدایش مکتبی به نام نئومارکسیسم تلاش برای بقای این اندیشه و حل پاسخ‌ها از طریق دیگری دنبال شد، اما به‌لحاظ قفل شدن در همان چارچوب نظری مارکسیسم و ماتریالیسم دیالکتیکی در عمل توفیقی بدست نیاورد. 3⃣ ناسیونالیسم نیز که با شقه شدن دولت‌های ملی شکل گرفت، مانند دو جریان دیگر دارای معضلات اساسی است. شاکله اساسی ناسیونالیسم و روح تشکیل‌دهنده آن را می‌توان در ضدیت با امپریالیسم مورد توجه قرار داد. ازاین‌رو مبنایی برای عدالت ندارد. 🔹 در ایران تفکر ناسیونالیستی در آستانه انقلاب مشروطه در افکار افرادی مانند آخوندزاده و آقاخان کرمانی بروز یافت. مسئله اصلی ناسیونالیسم اقدام‌های استقلال‌خواهانه و ملی‌گرایانه بود که از زمان مصدق و بازرگان قوت گرفت اما هیچ مرکز ثقلی پیدا نکرد و بیشتر در همان ایده‌های استقلال‌طلبانه و ملی‌گرایی باقی ماند، درعین‌حال دارای اختلاف‌های چشمگیری در تقسیم‌بندی خطوط خود بود. دغدغه اصلی در آن روح ملت‌سازی و باورهای ملی و نگاه به اسطوره‌سازی بود و نه عدالت. 4⃣ اسلام‌گرایان نگاهی متفاوت با مکاتب دیگر دارند. در این جریان نگاه به عدالت بین شق های مختلف از تفاوتی ماهوی برخوردار است. اهل‌سنت اشعری با اعتقاد به جبرگرایی در عمل به نفی عقل در تصور و درک از عدالت رسیده و مرجئه نیز با تفکر ایمان منهای عمل به نوعی در برابر ظلم کوتاهی می‌کند. شیعه با پذیرش اصل عدالت به‌عنوان یکی از اصول مذهب، عقل و اختیار انسانی را بر اساس قرآن، سنت و سیره پیامبر و ائمه از طریق آموزه‌های دینی دنبال می‌کند. ✅ تفاوت مهمی که در نگاه مکتب‌ها به موضوع وجود دارد در سخن گفتن از عدالت نیست بلکه بیشتر در روش رسیدن به عدالت است که آن را به مسئله تبدیل نموده و به تحرک‌بخشی در جامعه منجر شده‌است و رواج نظرهایی مانند دولت رفاه، سوسیالیسم اروپایی، دولت حداقلی و مواردی مانند آن در همین راستا قابل‌بررسی است. تکرار جنبش عدالت‌خواهان در برهه‌های زمانی مختلف و قیام در برابر استبداد و تلاش برای عدالت‌خواهی ناظر بر همین فراز و فرود اندیشی عدالت‌طلبی بوده‌است. ♻️ ادامه دارد... ✳️ برگرفته از کتاب "الگوهای عدالت‌طلبی در ایران معاصر" آقای مصطفی ساوه‌درودی. ❇️ علوم اجتماعی اسلامی ❇️ @Isocials