فلسفه سیاسی صدرالمتالهین در شریعت و در فقه معنا می ‌شود! آنچه جناب صدرالمتالهین مطرح می ‌کنند این است که می‌ گویند در ادامه این فلسفه محض، و مباحث فقهی باید کاملا بازگو شود. برای اینکه در پایان در مساله سفر چهارم که من الخلق الی الخلق بالحق است، این قصه را از جایگاه شریعت تعمیم می‌ کنند. یعنی فلسفه سیاسی صدرالمتالهین در شریعت و در فقه معنا می ‌شود و فلسفه سیاسیِ جدایی نیست. فقه عهده ‌دار بیان ‌کردن سیاست و حق حاکمیت و آزادی و دموکراسی است. همان‌ طور که امروز از سخن می ‌گویند، جناب صدرالمتالهین نیز در پایان شواهد‌الربوبیه از این دستگاه و این نوع فکر دفاع می‌ کند و سیاست را می ‌داند نه یک امر بشری و وقتی الهی دانست، حاکم وسائس را با ویژگی‌ های ده‌ گانه یا دوازده‌ گانه خود برمی‌ شمارد و معرفی می ‌کند و بعد برای فقها جایگاه ویژه ‌ای قائل می ‌شود. می ‌گوید تمام شد ولی مانده است و باید آن را ادامه داد و فقه را ادامه ‌دهنده این جریان معرفی می‌ کند. از سوی دیگر اینها هم استمرار همان دستگاه فلسفی او هستند و این‌ طور نیست که فقه را جدا دیده باشد. اگر موضوع فقه عمل مکلّف و دانشی است که در این ‌گونه زمینه ‌ها بحث می ‌کند، خب یکی از علوم اعتباری است و وقتی در زمره علوم اعتباری شناخته می ‌شود باید فلسفه نسبت به آن اشراف داشته باشد و احکام وجودی آن را بازگو کند. ولی حتی ملاصدرا از این هم بالاتر آمده و حوزه تشریع را به حوزه فلسفه پیوند داده و درحقیقت در پایان این سفر چهارم، مساله فقه را به‌عنوان سفر من الخلق الی الخلق بالحق معرفی می‌ کند که انبیا و اولیای الهی می ‌توانند این سفر را داشته باشند و را به جامعه تحویل دهند و کسانی که اهل شریعت و فقه هستند این مسیر را ادامه می‌ دهند. متن کامل مصاحبه استاد مرتضی جوادی آملی:👇👇👇 http://news.esra.ir/ https://b2n.ir/a53313 🆔 @m_vaezjavadi