#رمان_گاندو
پارت ۱۱❤️
محمد:
منو فرشید توی اتاق رسول داشتیم حرف میزدیم که رسول گفت:
رسول: محمد جان ، اینم از سرم تموم شد حالا لطفاً برید به دکتر بگید منو مرخص کنه بریم ، من کلی کار دارم ها 😌😔
محمد: 🤨استاد رسول ۱-الان هنوز کامل سرم تموم نشده ۲- بعدشم مگه قرار نبود شما استراحت کنید به جای کار😳
رسول : 😓 ای بابا محمد به خدا من خوبم
محمد: کاملا معلوم هست ، کی بود امروز دوبار افتاد 🤨 حتما من بود😁😔
فرشید: نه رسول من بودم امروز دو بار افتادم از خستگی😁😌😞
رسول:😒😒😒
اصلا برید بیرون ببینم من میخوام استراحت کنم😒😞
محمد و فرشید:😳😳 واقعا🤨🤔
رسول : کاملا معلوم است نه میخوام خودم پاشم برم به دکتر بگم این سرم رو دربیاره و بعدشم من برم😌
محمد و فرشید:😂😂😂😂😂
فرشید : خیلی خوب بخواب سر جات تو من رفتم به دکتر بگم😄😄
محمد: نه فرشید جان من خودم میرم ، همین جا باش 😊😉❤️
فرشید : چشم آقا🌸☺️
محمد :
از اتاق اومدم بیرون و رفتم طرف ایستگاه پرستاران ، دکتر هم همون جا بود .
محمد: افشین جان ....
ببخشید ، سرم رسول تموم 😊
افشین : خیلی خوب الان میام 😌
محمد :ممنون🌸😍
ادامه دارد....
#گاندو