هدایت شده از حکمت و حکایت
👈 فاطمه عليهاالسلام در صحراى محشر 🌴پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روزى نزد دختر گرامى اش فاطمه آمد، او را اندوهگين ديد. از او پرسيد: دختر عزيزم چرا غمگينى؟ فاطمه عليهاالسلام پاسخ داد: پدر جان ! روز قيامت را به ياد آوردم كه مردم در آن روز برهنه برانگيخته مى شوند. 🌴پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: دخترم ! براستى آن روز، روز بسيار سهمگينى است. ولى فرشته وحى (جبرئيل ) از جانب خداوند به من خبر داد كه: آن روزى كه زمين شكافته مى شود نخستين كسى كه از دل خاك برمى خيزد، من خواهم بود، پس از من جدت حضرت ابراهيم و سپس همسر گرانقدر تو، اميرمؤمنان. آنگاه خداى مهربان جبرئيل را با هزار فرشته به سوى تو مى فرستد و بر فراز آرامگاهت هفت قبه از نور زده مى شود. 🌴سپس اسرافيل با سه جامه نور در بالاى سرعت مى ايستد و تو را با نهايت احترام ندا مى دهد كه: اى دختر گرانقدر محمد! برخيز كه روز برانگيخته شدن تو است ! و شما در نهايت امنيت و آرامش و در پوشش كامل برمى خيزى. 🌴اسرافيل آن جامه هاى بهشتى را به تو مى دهد و تو آنها را مى پوشى. آنگاه فرشته ديگرى به نام زوقاييل مركبى از نور كه زمام آن لولو تازه است و بر پشت آن كجاوه اى از طلا نصب است براى شما مى آورد و تو با شكوه و جلال بر آن مركب مى نشينى و زوقاييل مهار آن را مى كشد در حالى كه پيشاپيش تو هفتادهزار فرشته اند و در دست هر كدامشان پرچم هاى تسبيح و ستايش است. 🌴و هنگام حركت تو به سوى محشر هفتاد هزار حوريه به استقبال تو مى آيند، با نظاره كردن بر تو خوشحالى مى كنند و در دست هر كدام از آنها وسيله خوشبو كننده اى از نور مى باشد كه فضا را عطر آگين مى سازد و بر سرشان تاجهايى از گوهر ناب است كه با زبرجد سبز آراسته شده اند. 📚 بحار ج 43، ص 225