| ✍️سیده طیبه مرعشی. وَ بَشِّرِ الصَّابرِینَ الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ زندگی را زندگی میکرد آسیدمحسن ما در حالی که هر لحظه مرگ را به یاد داشت،پدر بود برای ما. ما بچه های اهواز به معنای واقعی کلمه یتیم شده ایم. هر وقت زنگ می‌زدیم به او اگر جواب نمی‌توانست بدهد میفرستاد در جلسه هستم با شما تماس خواهم گرفت. گاهی اوقات یادمان می‌رفت او ست و رییس نهاد رهبری در دانشگاه های خوزستان. تازگی‌ها ماشینش تیبا شده بود. به همسرم که میگفتم ماشین را عوض کنیم می‌گفت آ سید محسن بعد از این همه سال ماشینش تازه شده است تیبا من که از او این همه کوچکترم با چه رویی ماشین بهتر داشته باشم. ما پدر بود برای ما. هر جای روضه ای بود او هم بود. گوشه ای می ایستاد و دست ادب به سینه می‌گرفت. نمیدانم چرا هنوز هم دلم میخواهد خبر دروغ باشد. اصلا کاش کمی زمانه دل رحم تر بود. مثل همه نبود او تنها مثل خودش بود. مسئولی بود که مسئولیت پذیر بود و هر جا بود می‌گفت صندلی را خواهید گذاشت و رفت. آقازاده ای بود که آقا زادگی نمی‌کرد می‌توانست؛ اما خود را همیشه در محضر خدا میدید. دانشجوها را دیده بودم طور دنبالش میدویدند که انگار نه انگار مهر مسئولیت دارد او. فخر ما بود برای خودش. دوستش داشتیم. پدری میکرد هر جا که دستش می‌رسید. او مثل هیچ کس نبود تنها شبیه خودش بود. پدری مهربان، استاد اخلاقی بود بی مانند؛ حتی همبازی کودکان. بارها شنیده بودم که گفته والده ی ما بعد شهادت آ سید مرتضی دیگر نتوانست کمر راست کند؛حالا چه میکند با نبودن . دلم نمیخواهد باور کنم نبودنش را. رفتنش کمر شکن است. مثل برای ما دیگر نخواهد آمد.