از نامههاى آن حضرت عليه السَّلام است باهل كوفه در بين راه هنگاميكه از مدينه (براى جنگ با طلحه و زبير و پيروانشان) ببصره مىرفت (چون به ماء العذيب رسيد اين نامه را براى اهل كوفه نوشت و آنان را از سبب كشته شدن عثمان آگاه ساخته بكمك و يارى خود طلبيد و آنرا بوسيلۀ حضرت
#امام_حسن (علیه السلام) و عمّار ابن ياسر فرستاد):
از بندۀ خدا علىّ
#اميرالمؤمنين بسوى اهل كوفه كه يارى كنندگان بزرگوار و از مهتران عرب مىباشند.
پس از حمد خدا و درود بر پيغمبر اكرم(صلی الله علیه و آله)، من شما را از كار عثمان (و سبب كشته شدن او) آگاه مىسازم بطوريكه شنيدن آن مانند ديدن باشد (تا كسانى از اهل كوفه كه در آن واقعه نبودند مانند آنان باشند كه بودند و ديدند). مردم بعثمان (بر اثر كارهاى ناشايسته) زشتيهايش را نموده ناسزا گفتند و من مردى از هجرت كنندگان بودم كه (با پيغمبر اكرم از مكّه به مدينه براى صلح و آسايش آمده و از فتنه و فساد و خونريزى بيزار بوده دورى مىجستم، و) بسيار خواستار خوشنودى مردم از او بوده، و كمتر او را سرزنش مىنمودم (همواره او را پند و اندرز داده و بتغيير كردار دعوت مىكردم) و (لكن) آسانترين روش طلحه و زبير دربارۀ او تند روى و آهستهترين سوق دادنشان سخت راندن بود (هرگز او را نصيحت نكرده، بلكه هميشه درصدد بر پا نمودن
#فتنه و تباهكارى بودند، از اينرو مردم را از دور و نزديك گرد آورده به كشتن او ترغيب مىنمودند، چنانكه زبير مىگفت: او را بكشيد كه دين شما را تغيير داده و عثمان هنگام محصور بودن در خانۀ خود مىگفت: واى بر طلحه كه او را چنين و چنان رعايت نمودم و اكنون در صدد ريختن خون من برآمده است) و ناگهان عائشه بىتأمّل و انديشه در بارۀ او خشمناك گرديد (براى اينكه عثمان
#بيت_المال را به خويشاوندان خود اختصاص داد بر آشفت و مردم را به كشتنش وادار نمود و گفت: اقتلوا نعثلا، قتل اللّٰه نعثلا يعنى شيخ احمق و پير بىخرد را بكشيد خدا او را بكشد، و نعثل نام يهودىّ دراز ريشى بوده در مدينه كه عثمان را باو تشبيه نموده، روايت شده روزى عثمان بالاى منبر رفته و مسجد پر از جمعيّت بود، عائشه از پس پرده دست بيرون آورد و نعلين و پيراهن پيغمبر اكرم را بمردم نمود و گفت: اين كفش و پيراهن رسول خدا است كه هنوز كهنه نگشته و تو دين و سنّت او را تغيير دادى و سخنان درشت بيكديگر گفتند)؛ پس (طلحه و زبير و عائشه مردم را به كشتن او ترغيب نمودند، و) گروهى براى كشتنش آماده شده او را كشتند (بنا بر اين بايد از ايشان خونخواهى نمود، نه آنكه آنان در صدد خونخواهى بر آيند) و مردم بدون اكراه و اجبار از روى ميل و اختيار با من بيعت نمودند (پس سبب مخالفت طلحه و زبير و پيروانشان با من و بر پا نمودن فتنه و آشوب چيست؟!).
( و بدانيد (بر اثر فتنه انگيزى طلحه و زبير و عائشه) سراى هجرت (مدينه) از اهلش خالى گشته، و اهلش از آن دور شدند (من ناچار از آنجا خارج شدم) و مانند جوشيدن ديگ به جوش و خروش آمده (بسبب هرج و مرج، آرامش و آسايش آن از بين رفت) بر مدار (دين يعنى امام عليه السَّلام) تباهكارى رو آورد، پس بسوى سردار و پيشواى خود شتاب كنيد (او را كمك و يارى نمائيد) و براى جنگ با دشمنتان (طلحه و زبير و پيروانشان) بكوشيد اگر خدا بخواهد.