📚 و از (تاریخ قم) نقل است که محمّد دیباج در جرجان وفات یافت در وقتی که مأمون به عراق متوجه شده بود در سنه دویست و سه و مأمون بر او نماز گزارد و به جرجان او را دفن کرد و عبیداللّه بن حسن بن عبداللّه بن عباس بن علی بن ابی طالب علیه السلام و دیگر علویه، مأمون را بدین سبب شکر کردند. و به من رسیده است که الصاحب الجلیل کافی الکفاه ابوالقاسم اسماعیل بن عباد بر سر تربت او عمارتی کرده است در سنه سیصد و هفتاد و چهار [ اربع و سبعین و ثلثمائه ] انتهی . شیخ صدوق(ره) روایت کرده از حضرت عبدالعظیم بن عبداللّه حسنی از جدش علی بن حسن بن زید بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام که گفت : حدیث کرد عبداللّه بن محمّد بن جعفر از پدرش از جدش امام جعفر صادق علیه السلام که امام محمدباقر علیه السلام جمع کرد اولاد خود را و در میان ایشان بود عموی ایشان زید بن علی علیه السلام ، آنگاه بیرون آورد برای ایشان کتابی به خط امیرالمؤ منین علیه السلام و املاء رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و سلم ، که نوشته بود در آن حدیث لوح آسمانی ( هذا کِتابٌ مِنَ اللّهِ العَزیزِ العَلیمِ ) تا آخر، که در آن تصریح شده به اوصیاء پیغمبر صلی اللّه علیه و آله و سلم ، و در آخر روایت است که حضرت عبدالعظیم فرمود: عجب و تمام عجب از محمّد بن جعفر و خروج او است، با آنکه شنیده حدیث لوح از پدرش و خودش حکایت کرده آن را. و بدان که از اعقاب محمّد بن جعفر است، سید شریف اسماعیل بن حسین بن محمّد بن حسین بن احمد بن محمّد بن عزیز بن الحسین بن محمّد الأطروش بن علی بن الحسین بن علی بن محمّد دیباج ابن الامام جعفر صادق علیه السلام، ابوطالب مروزی علوی نسّابه اول کسی که از اجداد او منتقل شده از مرو به قم ، احمد بن محمّد بن عزیز است و از برای او است از مصنفات ( حظیره القدس ) حدود شصت مجلّد و غیر آن از مصنفات دیگر که همگی در انساب بوده. یاقوت حموی در سنه ششصد و چهارده در مرو او را ملاقات کرده ، و از ( معجم الأدباء ) نقل شده که ترجمه او را مفصّل در آن ایراد کرده و عباس بن جعفر مردی جلیل و فاضل نبیل بوده . 👥 ذکر علی بن جعفر و ابوالحسن و احمد بن قاسم که یکی از احفاد او است و در قم مدفون است؛ بدان که علی بن جعفر علیه السلام سیدی جلیل القدر، عظیم الشأن ، شدید الورع عالم کبیر، راوی حدیث، کثیر الفضل بوده و تا حضرت جواد علیه السلام بلکه به قول صاحب (عمده الطالب ) تا حضرت هادی علیه السلام را درک کرده و در ایام آن حضرت وفات کرده و پیوست ملازمت برادرش حضرت موسی بن جعفر علیه السلام را اختیار کرده بود و از آن جناب معالم دین اخذ می نمود و از برکات او است ( مسائل علی بن جعفر ) که در دست است و علامه مجلسی رحمه اللّه آن را در مجلد چهارم ( بحار ) [چاپ قدیم ] نقل فرموده. و بالجمله ؛ جلالت شأن آن بزرگوار زیاده از آن است که در اینجا ذکر شود و تمامی علمای رجال او را ستایش بلیغ نموده اند. و شیخ کشّی روایت کرده که وقتی طبیب خواست حضرت امام محمّد جواد علیه السلام را فصد کند چون نیشتر را نزدیک حضرت آورد که رگ را قطع کند علی بن جعفر نزدیک آمد و گفت : ای آقای من ! ابتدا مرا فصد کند چون حدّت نیشتر در من اثر کند و جناب شما را متألم نگرداند. و چون آن حضرت برخاست برود علی بن جعفر برخاست و کفشهای آن حضرت را جفت کرد و در پیش پای آن حضرت نهاد و حال آنکه علی بن جعفر در آن وقت پیرمرد محترمی بوده و حضرت جواد علیه السلام تازه جوان بوده ! و شیخ کلینی روایت کرده از محمّد بن حسن عمّار که من ده سال در مدینه خدمت علی بن جعفر بودم و از او اخذ می کردم احادیثی که از برادرش حضرت ابوالحسن علیه السلام شنیده بود و می نوشتم آنها را، وقتی در خدمت او بودم که حضرت جواد علیه السلام داخل مسجد حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم شد. علی بن جعفر چون نظرش بر آن حضرت افتاد بی اختیار از جای برخاست و بی کفش و رداء خدمت آن حضرت دوید و دست او را بوسید و او را تعظیم و تکریم کرد، حضرت جواد علیه السلام فرمود: ای عمو! بنشین خدا تو را رحمت کند، عرض کرد: ای سید و آقای من ! چگونه بنشینم و حال آنکه تو ایستاده ای؛ پس چون علی بن جعفر از خدمت آن حضرت مرخص شد و آمد در مجلس خود نشست اصحابش او را سرزنش کردند و گفتند تو این نحو با او رفتار می کنی و حال آنکه عموی پدر او می باشی ؟! فرمود: سکوت کنید! پس دست برد و محاسن خود را گرفت و گفت : هرگاه حق تعالی مرا با این ریش اهلیت نداد از برای امامت و این جوان را اهلیت داد و امامت را به او تفویض نمود آیا من انکار کنم فضل او را، پناه می برم به خدا از آنچه شما می گویید که احترام او را ندارم بلکه من بنده او می باشم !