📖 شیخ مفید فرموده : پس
#حضرت_جواد علیه السلام تشریف آورد در حالی که هفت سال و چند ماه از سن شریفش گذشته بود و در موضع خود بین المسورتین نشست و یحیی بن اکثم مقابل آن حضرت نشست و مردم هم هر کدام در مرتبه خود نشستند و جای مأمون را پهلوی حضرت جواد علیه السلام قرار دادند.
پس یحیی خواست به جهت امتحان آن حضرت مسأله سؤال کند. اول رو کر به مأمون و گفت : یا امیرالمؤمنین ! رخصت می دهی از ابوجعفر مسأله سؤال کنم ؟ مأمون گفت : از خود آن جناب دستور بطلب. یحیی از آن حضرت اذن طلبید، حضرت فرمود: ماءذونی، بپرس اگر خواهی.
یحیی گفت : فدایت شوم چه می فرمایی در حق کسی که مُحرِم بود و قتل صید کرد؟
حضرت فرمود:
- در حِلّ کُشت او را یا در حرم؟
- عالم بود یا جاهل؟
- از روی عمد کشت یا از خطأ؟
- آزاد بود یا بنده
صغیر بود یا کبیر
- این ابتداء صید بود یا باز هم صید کرده بود
- آن صید از پرندگان بود یا غیر آن
- از صغار صید بود یا از کبار آن
- این محرم اصرار دارد یا پشیمان شده
- در شب بود صید آن یا در روز
- احرام عمره او است یا احرام حج او
یحیی از شنیدن این فروع در تحیر 😲ماند و هوش از سرش به در رفت و عجز از صورتش ظاهرشد و زبانش در تلجلج افتاد.
این وقت بر حضار مجلس امر واضح شد، پس مأمون حمد کرد خدا را و گفت : آیا دانستید الان آنچه را که منکر بودید؟
پس رو کرد به آن حضرت و گفت : آیا خطبه می کنی؟ فرمود: بلی ، عرض کرد: پس خطبه تزویج دخترم امالفضل را از برای خود بخوان چه آنکه من شما را برای دامادی خود پسندیدم اگرچه گروهی از این وصلت کراهت دارند و دماغشان به خاک مالیده خواهد شد؛ پس حضرت شروع کرد به خواندن خطبه نکاح و فرمود:
( اَلْحَمْدُللّهِ اِقْرارَا بِنِعْمَتِه وَ لا اِله اِلاّ اللّهُ اِخْلاصا لِوَحْدانِیَّتِهِ وَ صَلَّی اللّهُ عَلی مُحَمَّدٍ سَیِّدِ بَرِیِّتِهِ وَ اْلاَصْفِیآء مِنْ عِتْرَتِهِ.
اَمّا بَعْدُ: فَقَدْ کانَ مِنْ فَضْل اللّهِ عَلَی اْلاَنامِ اَن اَغْناهُمْ بِالْحلالِ عَنِ الْحَرامِ فَقالَ سُبْحانهُ: وَ اَنْکِحُوا اْلاَیامی مِنْکُمُ وَ الصّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ اِمائِکُمْ اَنْ یَکُونُوا فُقَرآءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ. )
پس حضرت با مأمون صیغه نکاح را خواند و امالفضل را تزویج کرد و صداق آن را پانصد درهم جیاد، موازی مهر جده اش، حضرت فاطمه سلام اللّه علیها قرار داد و چون صیغه نکاح جاری شد خدم و حشم مأمون آمدند غالیه بسیار آوردند و ریشهای خواص را به غالیه خوشبو کردند پس نزد سایرین بردند ایشان نیز خود را خوشبو کردند آنگاه خوانهای نعمت آوردند و مردم غذا خوردند. پس از آن مأمون هر طایفه و گروهی را که به اندازه شأنش جایزه داد و مجلس متفرق شد و خواص باقی ماندند و سایرین رفتند.
آن وقت مأمون به آن حضرت عرضه داشت : فدایت شوم ! اگر میل داشته باشید جواب مسائل محرم را بفرمایید تا مستفید شویم؛ پس حضرت شروع فرمود به جواب دادن و هر یک از شقوق مساءله را بیان فرمود.
صدای احسنت مأمون بلند شد.
آنگاه خدمت آن حضرت عرضه کرد که شما هم سؤالی از یحیی بفرمایید، حضرت به یحیی فرمود: بپرسم ؟
عرض کرد: هرچه میل شما باشد، اگر پرسیدید جواب دانم می گویم و الا از شما یاد می گیرم.
حضرت فرمود: بیان کن جواب این مسأله را که مردی نظر کرد به زنی در اول روز و نظرش حرام بود
چون روز بلند شد بر او حلال شد،
چون ظهر شد حرام شد،
چون عصر شد حلال شد،
چون آفتاب غروب کرد حرام گشت ، چون وقت عشاء رسید حلال شد،
چون نصف شب شد حرام گشت،
چون فجر طالع گردید حلال شد از برای او، بگو برای چه بوده که این زن گاهی حرام بوده بر آن مرد و گاهی حلال ؟
😳 یحیی گفت : به خدا سوگند که من جواب این سؤال را ندانم، شما بفرمایید تا یاد گیرم.
فرمود: این زن کنیزکی بود و این مرد اجنبی بود، وقت صبح که نگاه کرد بر او نگاهش حرام بود، روز که بلند شد او را خرید بر او حلال شد، وقت ظهر او را آزاد کرد حرام شد، وقت عصر او را تزویج کرد حلال شد، وقت مغرب او را مظاهره کرد حرام شد، وقت عشاء کفاره ظِهار داد حلال شد، نصف شب او را یک طلاق داد حرام شد، وقت فجر رجوع کرد حلال شد.
این وقت مأمون رو کرد به حاضرین از بنی عباس و گفت : آیا در میان شما کسی هست که این مسأله را اینطور بتواند جواب دهد؟ یا مسأله سابقه را به این تفصیل بداند؟ گفتند: نه به خدا سوگند شما اعلم بودید به حال ابوجعفر علیه السلام از ما.
مأمون گفت : وای بر شما! اهل بیت حضرت رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم از میان خلق امتیازی دارند به فضل و کمال و کمی سن مانع کمالات ایشان نیست و برخی از فضایل ابوجعفر علیه السلام بگفت تا مجلس به هم خورد و مردم برفتند.
روز دیگر نیز مأمون جوائز و عطایای بسیار به مردم بخشش کرد و از
#حضرت_جواد علیه السلام اکرام و احترام بسیار می نمود و آن حضرت را بر اولاد و اقرباء خود فضیلت می داد تا زنده بود.
ادامه دارد ...