آنگاه امام بعد از ذكر اين حقوق پنجگانه كه مردم بر پيشوايشان دارند به بيان حقوق خود بر امت مىپردازد و به چهار حق اشاره مىكند: نخست مىفرمايد: «هنگامى كه من اين وظايف را انجام دادم، نعمت خدا «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ» بر شما مسلم (و كامل) خواهد شد و من بر شما (نخستين) حقى كه دارم اطاعت است»؛ (فَإِذَا فَعَلْتُ ذَلِكَ وَجَبَتْ لِلَّهِ عَلَيْكُمُ النِّعْمَةُ، وَ لِي عَلَيْكُمُ الطَّاعَةُ). بايد گوش به فرمان من باشيد، فرمانى كه ضامن سعادت شما در دنيا و آخرت و حافظ مصالح فرد و جامعۀ شماست. آنگاه در دستور دوم مىفرمايد: «و اينكه از دعوت من (براى جهاد و غير آن) سرپيچى نكنيد»؛ (وَ أَلَّا تَنْكُصُوا عَنْ دَعْوَةٍ). بنابراين دستور دوم نسبت به دستور اوّل از قبيل ذكر خاص بعد از عام است، زيرا مخاطب در نامه فرماندهان لشكرند كه بايد در همه چيز مطيع فرمان امام باشند مخصوصاً در دعوت به جهاد. آنگاه به سومين حق اشاره كرده مىفرمايد: «و در آنچه من دستور مىدهم و به صلاح و مصلحت همگى است سستى و تفريط روا مداريد»؛ (وَ لَا تُفَرِّطُوا فِي صَلَاحٍ). بسيارند كسانى كه به ظاهر در مسير اطاعتند و دعوت پيشوايشان را لبيك مىگويند؛ ولى بر اثر سستى و كاهلى نتيجۀ مطلوبى عايدشان نمىشود. امام عليه السلام آن را به عنوان حقّى مستقل شمرده تا همگان بدانند اطاعت دعوت چيزى است و جدى بودن چيز ديگر. بعضى از شارحان نهجالبلاغه، اين جمله را اشاره به مسألۀ جهاد مىدانند كه امام عليه السلام فرماندهان لشكر را موظّف مىكند هر زمان فرصتى براى دفع دشمن فراهم گردد آن را غنيمت بشمرند و سستى و كوتاهى نكنند. سرانجام در بيان چهارمين و آخرين حق مردم بر پيشوايانشان مىفرمايد: «و بايد در ميان امواج مشكلها و شدايد براى حق و به سوى حق فرو رويد»؛ (وَ أَنْ تَخُوضُوا الْغَمَرَاتِ إِلَى الْحَقِّ). اشاره به اينكه در مقام دفاع از كشور اسلام فداكارى لازم است، فداكارى تا سرحد جان و اين يكى از حقوق زمامدار بر فرماندهان لشكر و فرد فرد آنهاست