📌داستان کشته شدن عمربن الخطاب‼️
زمانیکه جسارت کرد در کوچه به مادر
و زد زهرای زخمی را زمین یکبار دیگر
به ضرب سیلی اش بشکست زیور
و بر روی زمین چون غنچه پرپر
سند را کرد دوباره پاره پاره
و بر زهرا فقط یک راه چاره¹
به ثانی شقی، لعن و غضب کرد
و با نفرین خود او را ادب کرد
بگفتش که خدا بشکافد اِشکم
ز تو که کرده ای شادیِ ما کم²
گذشت از آن زمان ایام بسیار
و زهرا مُرده بود از درد مسمار
به روزی میگذشت ثانی ز بازار
غلامی در پی اش از پشت دیوار
شکایت کرد ز مولایش به ثانی
مُغَیرة في خَراجي قَدْ جَفانی³
بگو پس کم کند از من خراجم
که حکم تو بُوَد تنها علاجم
بپرسیدش که شغل تو مگر چیست
بگفتا کارِ چوب و رنگ و کاشی ست
بگفتش که تو را با اینهمه کار
نمیباشد جفا خرجِ دو دینار
و ایضا گر به اینها اوستادی
توانی که بسازی آسِ بادی؟
بگفتا پاسخش فیروز کاشی
بلی آقای من، در این حواشی
بسازم آسِ بادیی به یک ضَرب
کزان پیچد خبر از شرق بر غرب
سه روزی که گذشت از این سخنها
و ثانی توی مسجد بین صفها
به ناگه تیغ تیزی شد نثارش
و کرد پاره شکم را⁴ پورِ آرَش⁵
چو آوردند خبر را نزد مولا
بشد گریان شدیدا شاه والا
بگفتا کاش این روز خجسته
کنارم بود آن پهلو شکسته⁶
✍به قلم: رضوانی فرد
📚منابع:
📕۱) الإختصاص مفید ج۱ ص۱۸۵
📕۲) انوار العلویه نقدی ج۱ ص۲۹۳
▪️۳) مغیره در خراج گرفتن بر من جفا کرده است.
📕۴) الکامل فی التاریخ ج۳ ص۴۹و۵۰
▪️۵) آرش کمانگیر
📕۶) مجمع النورین ج۱ ص۲۲۵
#البرائة_هويتنا
🌐𝕞𝕒𝕓𝕒𝕙𝕖𝕤ℝ𝕒𝕗𝕖𝕫𝕚𝕠𝕟