خلاصۀ جلسۀ بیست و دوم: 25/12/1398 پاسخ به پرسش‌ها: پرسش اول: برخی معتقدند رجوع به روانشناسی غربی از باب اکل میته، لازم است. همچنین می‌گویند در معارف دینی، مباحث تربیتی و انسان‌شناختی، به اندازۀ کافی وجود ندارد. اوّلا دربارۀ بحث اکل میته از علوم انسانی غربی، فکر می‌کنم یک مغالطه انجام گرفته. اکل میته چیست؟ وقتی کسی در حالت اضطرار قرار می‌گیرد که ادامۀ زندگیش وابسته به خوردن چیز حرامی مثل مردار است، می‌گویند به اندازه‌ای که از حالت اضطرار بیرون بیاید،‌ خوردن میته اشکالی ندارد. پس در اکل میته موضوع نجات دادن است؛ امّا سؤال این جاست که آیا روانشناسی مبتنی بر تفکر مادی و به دور از وحی و بی‌اعتقاد به معاد و بی‌اعتقاد به ولایت و بی‌اعتقاد به هدف خلقت که بندگی است، می‌تواند انسان را نجات دهد؟ الان در کشورهایی که سبک زندگی آنها مبتنی بر نوع نگاه مادی در علوم تربیتی و روانشناسی است،‌ توانسته‌اند کشورشان را نجات دهند؟ کسی اگر آب طاهر نداشت و داشت از دنیا می‌رفت می‌تواند از آب نجس استفاده کند؛ امّا این شخص می‌تواند به دلیل نداشتن آب، از سم استفاده کند؟ مشکل در نجات‌بخش بودن این علوم در موقعیت اضطرار است. کسانی که معتقدند از باب اکل میته باید از این علوم استفاده کرد،‌باید نجات‌بخش بودنشان را ثابت کنند. ثانیاً در اکل میته، میزان استفاده هم مهم است. کسی که غذای پاک و طاهر ندارد و برای رهایی از مرگ از گوشت خوک استفاده می‌کند،‌ اجازه دارد یک دل سیر از گوشت خوک بخورد و بگوید از باب اکل میته خوردم؟ نخیر چنین اجازه‌ای ندارد. میزان استفاده‌ای که از این علوم می‌شود، الآن در همین اندازه است؟ ثالثاً کسی که به دلیل اضطرار از غذای حرام استفاده می‌کند، وقتی که اضطرارش بر طرف شد، در صورتی که می‌داند باز هم به غذا برای زنده ماندن نیاز پیدا می‌کند، اگر توانایی پی‌جویی غذای حلال را داشته باشد، واجب است که به سراغ غذای پاک برود و اگر بتواند و این کار را نکند و یک روز بعد دوباره مضطر شود، معصیت کرده است. ما وقتی می‌بینیم نیازمند به مباحث تربیتی هستیم، بر فرض که بشود در موقعیت اضطرار از علوم غیروحیانی انسانی استفاده کرد، باید به سراغ علوم وحیانی برویم. رابعاً چه کسی گفته در معارف دینی، مباحث تربیتی و انسان شناختی وجود ندارد؟ این قضاوت، نتیجۀ عدم شناخت از معارف دینی است. ما اگر همین مباحثی را که به صورت صریح در بارۀ مسائل تربیتی در دین آمده است، به مردم بگوییم، بسیاری از مشکلاتشان حل می‌شود و از بسیاری از مشکلات هم پیشگیری می‌شود. پرسش دوم: چرا به جای این که بحث را از موضوع انسان شروع کنید،‌ از خدا شروع کردید؟ بهتر نبود که در بارۀ انسان که موضوع علم تربیت است،‌ به نقطۀ مشترک می‌رسیدیم و بعد از آن به سراغ توحید می‌رفتیم؟ پاسخ: معناداری عالم و همۀ مفاهیمی که در آن وجود دارد از جمله انسان،‌ به نوع نگاه ما به خدا بر می‌گردد. ما اگر به تعریف و تصویر مشترکی از خدا نرسیم، در انسان شناسی نمی‌توانیم به نقطۀ مشترک برسیم. شناخت انسان منوط به شناخت خداست. شما وقتی به سراغ انسان شناسی می‌روید،‌ او را به عنوان یک مخلوق معرفی می‌کنید، پس باید خالق را پیدا کرد و فهمید. انسان تحت ربوبیته، اصلاً انسانی که تحت ربوبیت نباشد، وجود خارجی ندارد، پس باید به دنبال رب بود و او را فهمید تا بشود انسان را درک کرد. انسان عبد است. باید معبود را شناخت تا عبد بودن را فهمید. در احادیث هم از معرفت خدا به عنوان «اول الدین» یا «رأس العلم» یاد شده. پرسش سوم: رابطه علم اخلاق و مباحث سیر و سلوک با مباحث تربیتی چیست؟ از نگاه بنده جدا کردن علم اخلاق و سیر و سلوک از مباحث تربیتی، جفا در حق هر دوی اینهاست. اصلا اینها دو تا نیستند. دو قسمت از یک راه واحدند. یکی از دلایل نامگذاری بسیاری از مباحث به نام سیر و سلوک، نگاه مادی به تربیت است. مثلاً توسل، تواضع، مناجات سحری در این تقسیم بندی، جزء تربیت است یا سیر و سلوک؟ سیر و سلوک. حالا چه کسی گفته اینها جزء تربیت نیست؟ اصلاً بدون توسل مگر تربیت اتفاق می‌افتد؟ من تربیت را در یک کلمه خلاصه می‌کنم و آن هم بندگی است. تربیت کردن، یعنی کمک کردن به طی مسیر بندگی. مسیر بندگی هم یک متر نیست به اندازۀ فاصلۀ ما تا خدا مسیر بندگی ادامه دارد. البته برخی هم جعل اصطلاح کرد‌ه‌اند و اخلاق را به خودسازی و تربیت را به دیگرسازی اختصاص داده‌اند که بنده قائل به این دو گانگی نیستم. البته اگر کسی دلیل قرآنی یا روایی برای این اصطلاحات بیاورد قبول می‌کنم. بنده به این دلایل دست پیدا نکردم، اگر کسی دست پیدا کرده بگوید تا از نظر خودم عقب‌نشینی کنم.