معــــ🌷﷽🌷ـــــ۱۷ـبر 🌹 یادی از سردار شهید دکتر مصطفی چمران(●ولادت: ۱۳۱۱، قم ○شهادت: ۳۱ خرداد ۱۳۶۰، دهلاویه) وارد اتاق شدم دیدم مصطفی روی تخت دراز کشیده فکر کردم خواب است. گفت: 《من فردا شهید می‌شوم. ولی من می‌خواهم شما رضایت بدهید اگر رضایت ندهید شهید نمی‌شوم.. من فردا از اینجا می‌روم و می‌خواهم با رضایت کامل شما باشد.》 آخر رضایتم را گرفت. نامه‌ای داد که وصیتش بود. گفت: 《تا فردا باز نکنید.》 بعد دو سفارش به من کرد: 《اول اینکه ایران بمانید.》 گفتم: «ایران بمانم چه کار؟ اینجا کسی را ندارم.» گفت: 《نه تعرب بعد از هجرت نمی‌شود. ما این جا حکومت اسلامی داریم و شما تابعیت ایران دارید نمی‌توانید برگردید به کشوری که حکومتش اسلامی نیست حتی اگر آن کشور خودتان باشد.》 گفتم: «پس این همه ایرانی که در خارج هستند چه می‌کنند؟» گفت: 《آن‌ها اشتباه می‌کنند. شما نباید به آن آداب و رسوم برگردید هیچ وقت!》 دوم هم این بود که بعد از او ازدواج کنم. گفتم: «نه مصطفی. زن‌های حضرت رسول(ص) بعد از ایشان…» که خودش تند دستش را گذاشت روی دهنم. گفت: 《این را نگویید. این، بدعت است. من رسول نیستم.》 گفتم: «می‌دانم. می‌خواهم بگویم مثل رسول کسی نبود. من هم دیگر مثل شما پیدا نمی‌کنم.» نگاهش کردم. گفتم: «یعنی فردا که بروی دیگر تو را نمی‌بینم؟» مصطفی گفت: 《نه.》 در صورتش دقیق شدم و بعد چشمهایم را بستم و گفتم: «باید یاد بگیرم، تمرین کنم چطور صورتت را با چشم بسته ببینم». یقین پیدا کردم که مصطفی امروز اگر برود دیگر بر نمی‌گردد. 🎤 راوی: همسر شهید 🌷🍃🌸💠🌸🍃🌷 🌷نثار روح مطهر شهید "دکتر مصطفی چمران" صلوات🌷 @mabar17