معــــ🌷﷽🌷ـــــ۱۷ـبر 🌹 خاکریز خاطرات (شهید بابایی در عرفات) سال ۱۳۶۶ كه به مكّه مشرف شدم، عضو كاروانی بودم كه قرار بود شهيد بابایی هم با آن كاروان اعزام شود؛ ولی ايشان نيامدند و شنيدم كه به همسرشان گفته بودند: 《بودن من در جبهه ثوابش از حج بيشتر است.》 در صحرای عرفات وقتی روحانی كاروان مشغول خواندن دعای روز عرفه بود و حجّاج می‌گريستند، من يك لحظه نگاهم به گوشه‌ی سمت راست چادر محل استقرارمان افتاد ناگهان شهيد بابايی را ديدم كه با لباس احرام در حال گريستن است. خیلی تعجب کردم و با خود گفتم ایشان کی و چطور خودشان را به عرفات رسانده‌اند، اما وقتی دوباره نگاه کردم، ایشان را ندیدم و فکر کردم اشتباه کرده‌ام و به همین خاطر قضیه را به هیچ کس نگفتم. وقتی مناسك در عرفات و منا تمام شد و به مكّه برگشتيم، از شهادت تيمسار بابایی با خبر شدم. در روز سوم شهادت ايشان، در كاروان ما مجلس بزرگداشتی بر پا شد و در آنجا از زبان روحانی كاروان شنيدم كه تيمسار دادپی، بابايی را در مكّه ديده بود. اینجا دریافتم که خداوند فرشته‌ای را به شكل آن شهيد مأمور کرده تا به نيابت از او مناسك حج را به جا آورد. 🎤 راوی: جناب سرهنگ عبدالمجيد طيّب 📖 منبع: کتاب "پرواز تا بی نهایت" 🌷🍃🌸💠🌸🍃🌷 🌷نثار روح مطهر امیر سرلشکر خلبان شهید "عباس بابایی" صلوات🌷 @mabar17