💢 *چشمها و تمام زندگیام فدای سیدحسن نصرالله!*
🔹نوشتن از روان برایم سخت بود و سه ماهی آن را به تاخیر انداختم، شما هم سخت و با بغض بخوانید روایت مادری را که بیهیچ جرم و گناهی برای همیشه از دیدن فرزندانش محروم شد. روان دیگر بزرگ شدن زینب و هانی را نمیبیند و تصویر بچهها تا ابد با همین سن و سال در ذهنش خواهد ماند. گابریل، یکی از افسرهای رژیم کودککُش، درباره جنایت انفجار پیجرها در لبنان میگوید که میزان چاشنی انفجاری جوری تنظیم شده بود تا چشمها و دستهای مردان خدا را بگیرد و به آنها یاد بدهد با رژیم در نیفتند.
🔹زهی خیال باطل! اهالی مقاومت را نشناختهاند، ظهر دهم محرم را درک نکردهاند و با حسین بن علی و برادر جانباز عالی مرتبهاش عباس آشنا نیستند که تصور میکنند با چنین جنایتهایی به هدفشان میرسند. روان، همین حالا که دیگر فقط میتواند عطر تن زینب و هانی را استشمام کند، صورتش سوخته، دست چپش از مچ قطع شده و تعدادی از بندهای انگشتان دست راستش را هم همراه چشمهایش پیش از خودش به بهشت فرستاده، دارد حساب نوه و نتیجههایش را میکند و میگوید آنها را هم سربازان همین خط بار خواهد آورد. نه این که حسرت به دلش نمانده باشد، ماند، تنها حسرتی که بر دل روان مانده این است که از لحظه جانبازی، خدا خدا کرده یک بار به حضور سید مقاومت برسد و بگوید: چشمها و تمام زندگیام فدای شما!
🔹خانم روان موسوی در مصاحبهای بهطور خلاصه میگوید: از همان لحظه اول آرزویم این بود که سید را ببینم و به ایشان بگویم چشمها و تمام زندگی من فدای شما. از همان اول نه فقط برای خودم، برای تمام مردان خدا دعا میکردم که خدا آنها را ثابت قدم نگه دارد و یاری دهد و حفظ کند که افتخار ما هستند. اگر آنها فکر میکنند با این کارها میتوانند ما را از این مسیر جدا کنند، باید بدانند ان شاالله بچهها و نوههای من هم تا نابودی آنها این راه را ادامه میدهند.
🟢 متن بالا برشیست از یادداشت *الهه آخرتی* درباره *روان الموسوی* از مجروحین انفجار پیجرها، در صفحه شخصیاش در اینستاگرام
#حزب_الله
#سید_حسن_نصرالله
#پیجر
#مقاومت
#لبنان