🏴 میان راه، موکبی پیدا کرد
کوله اش را درآورد. گوشه ی جعبه ی مدادرنگی از داخل کوله پیدا بود.
کف موکب را با پتو فرش کرده بودند ، کاغذها را روی پتوها پهن کرد.
دست کرد داخل کوله و جعبه های مداد رنگی را یکی یکی بیرون آورد
زمین رنگین که رنگین تر گشت، توجه مسافران جلب شد.
بعد ته کولهاش را نگاه کرد
چند نفر از آن ته، با لبان خندان، نگاهش می کردند
دل توی دل شان نبود که زودتر زنگ ملاقات نواخته شود
به آنها نگاه کرد و چشمکی زد
یکی یکی آنها را از کوله درآورد
بچه ها تا عروسک ها را دیدند به سمتش دویدند ...
✏️آغاز قصهی نمایش عروسکها
📌
خدمت سفیران در مدار حبیب در مسیر پیاده روی نجف به کربلا
#در_مدار_حبیب
#زائر_خادم
📱
@madaarehabib