. ‍ علیه‌السلام هوای بال و پرم میل کربلا دارد دویدنم عقب ناقه ماجرا دارد دلیل اشک مرا اهل اشک می‌فهمد نمی‌شود بنویسم، قلم حیا دارد حکایتی جگرم را به درد آورده حکایتی که اشاره به روضه‌ها دارد میان سجده لگد خورد غیرت سحرم کسی که می‌زندم بغض مرتضی دارد بریده شد نفسم بارها پی ناقه کجا سه ساله چنین طاقت مرا دارد؟ دلم شکست و روی خاک با سر افتادم که پای خستۀ من آبله کجا دارد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» .