.
# محاوره
#زمزمه
#فاطمیه
#بستر_بیماری
#سعیده_کرمانی
انگار تموم خونه غمباره
خانوم خونه وقتی تب داره
من فضهتم حرفی بزن خانم
با درد دل آروم میشی آره
بی میلیهای بچهها دیگه
شوقی سر سفره نمیذاره
من میپزم نونو ولی خانم
نون تو طعم دیگهای داره
از گریههات خسته شدن مردم
گلبرگی که داری گلاب میشی
چشم و چراغ خونهی حیدر
شمعی و ذره ذره آب میشی
برق نگاه مهربونت کو
تا بار دیگه فضه احیا شه
پاشی الهی زودتر از بستر
تا خونه جای زندگی باشه
هیشکی ندونه من که میدونم
روتو چرا داری میپوشونی
حتی قنوت نافلههاتو
داری شکسته بسته میخونی
هیشکی ندونه من که میدونم
چی شد میون اون درو دیوار
وقتی که تنها میشی یک لحظه
با محسنت حرف میزنی انگار
دق میکنم حالا که کم حرفی
حرفی بزن تا میرسم پهلوت
انصافه که باید ببینم من
لبخندتو با دیدن تابوت ؟
وقت سفر نیستش چرا خانم
رنگ و بوی رفتن داره کارات
این چند روزه چی شده داری
هی میگی از دلتنگی بابات
از غربت حیدر دلت خونه
اصلا نمیگی حرفی از بازوت
من که میبینم بعد هر سرفه
خونه که جاری میشه از پهلوت
.............
.
#محاوره
#زمزمه
#فاطمیه
#سعیده_کرمانی
تا وقتی بودی بابا چه احترامی داشتم
اگه سلام میکردم جواب سلامی داشتم
توی مدینه بابا تو بودی و صفا بود
تو خونهم اون زمونا چقد برو بیا بود
گفته بودی که ماه آسمونمه زهرام
یادته که میگفتی مثه جونمه زهرام
یادته جای بوسهت صورت بچه هام بود
هر طرفی میرفتم حمایتت باهام بود
گفتی برادریتون یه عهد ازلی بود
بابا همیشه دستت توی دست علی بود
بعد تو این زمونه نامهربون ترین بود
سه روز بعد وفاتت تنت روی زمین بود
علی میون غربت به روی شونه بردت
بمیرم غریبونه به دست خاک سپردت
****
تو رفتی و صفا رفت تو رفتی و وفا رفت
این مردم مدینه از دلشون حیا رفت
*
همین بی معرفتها دست علیمو بستن
همراه در خونم، حرمتمو شکستن
حتی روی مزارت نمیزارن ببارم
محسنم رو نذاشتن به این دنیا بیارم
نزاشتم توی خونم گرد ماتم بشینه
نزاشتم صورتم رو حتی زینب ببینه
نخواستم به عزیزام بگم از درد بازوم
نخواستم که بدونن چرا زخمیه پهلوم
دلم گرفته بابا حتی از در و دیوار
باید یه جوری خونو بشورم از رو مسمار
.