. چن روزِ نیستی بیقرارم شبا رو تا سحر بیدارم چن شبه که از شدت درد چشمامو رو هم نمیذارم سخته رو خاکا خوابیدن کجایی بابا طعنه و دشنام شنیدن کجایی بابا نیستی ببینی که همش سوالامو با سیلی بهم جواب میدن کجایی بابا کجایی بابا منو ببر که ذره ای تاب و توون ندارم به غیر زحمت چیزی واسه عمه جون ندارم دارم میمیرم دیگه جون ندارم میبینی دیگه نیمه جونم تموم شده تاب و توونم فک نمی‌کردم که یه روزی برا تو لالایی بخونم دخترتو تو شام زدن لالایی بابا لگد به پهلو هام زدن لالایی بابا یادم نمیره روی نی با سنگ و با چوب تو رو جلو چشام زدن لالایی بابا لالایی بابا یادم نمیره زدنت برا ثواب عزیزم خیلی اذیت شدی تو بزم شراب عزیزم لالا لالا راحت بخواب عزیزم حالا که خوابیدی میگم ، اون شبی که موندم تو بیابون می دویدم رو خاک و خارا کف پاهام شد پرِ از خون یهو دیدم یکی اومد ، خدایی بد زد تا اومدم بگم کمک ، بهم لگد زد موهای سوخته مو کشید ، چیزی نگفتم اون لحظه مُردم که به تو حرفای بد زد حرفای بد زد حالا که هر دوتای ما خسته شدیم از اینجا منم میام با همدیگه بریم تا آسمونا پر بکشیم توی آغوش زهرا ✍ 👇👇👇