. علیه السلام کربلایی [بند اول] دلم و از همه کندم که به زلف تو ببندم ناامید از همه هستم که توی دسته تو دستم گفتن نرو کربلا گفتن بسه یا حسین من که رفتم و خیرش و دیدم گفتن خودت و نزن گفتن بسه دیگه آه اما من ازت دل نبریدم تن آرامش و همه ی دل خوشیم اینکه تو زندگیم و شیرین میکنی به چه قیمت آخه تو رو بفروشمت تو که داره زندگیم و تامین میکنی 🖤🖤 [بند دوم] خودم و خرج تو کردم که بازم دور تو بگردم روی هیچ خاکی به غیر از حرم تو سجده نکردم گفتن کیه زندگیت گفتن چیه آرزوت گفتم که برا حسین بمیرم گفتن چیه دلخوشیت گفتن چی میخوایی ازش گفتم که ضریح اش رو بگیرم به خدا همین اومدن رفتن ها دم جون دادنم میده هممون و نجات بشین و خوب ببین که قیامت بشه میگیم ام‌البنین و رد میشیم از رو صراط .👇