قنبر خندید و گفت: مژده دهید مولای من که شما صاحب فرزندی شده‌اید. مولا علی صورت به آسمان بلند کرد و خدا را شکر کرد. بعد از نماز با عجله راهی خانه شدند. بانو زینب (س) در حالیکه قنداق نوزاد را در آغوش گرفته بود به استقبال پدر آمد، مولا قنداق را گرفت، به چهره سفید نوزاد با محبت نگاه کرد و پیشانی و گونه او را بوسید، همراهانش تکبیر گفتند. مولا وارد اتاقی شد که فاطمه بنت حزام در آن استراحت می‌کرد، فاطمه به سختی به دیوار تکیه داد، مولا در گوش های نوازد اذان و اقامه گفت و صورت و دستانش را بوسه باران کرد، فاطمه لبخند زد، مولا پرسید: چه اسمی برایش انتخاب کرده ای؟ ... -اسمش را می‌گذاریم عباس، یعنی شیر بیشه و کنیه‌اش ابوالفضل. فاطمه با خجالت گفت: حالا که برای پسرمان اسم زیبایی گذاشتید، خواهش می‌کنم برای من هم اسمی انتخاب کنید. - مگر از اسم فاطمه راضی نیستی؟ - هستم... اما... احساس می‌کنم هر وقت مرا به اسم صدا می‌کنند شما و فرزندانتان متاثر می‌شوید، می‌دانم که شما را یاد دردانه رسول‌الله می‌اندازد. مولا عباس را به سینه چسباند و گفت: از حالا تو ام البنین هستی، مادر پسران فاطمه (س) و عباس، مبارک است.. @madaran_sharif