🔷 ۳۱. با بارداری اولم که خدا خواسته بود و خیلی هم بابتش ناراحتی کردم (خدا از سر تقصیراتم بگذره) به طور معجزه آسایی قرضهای عروسیمون رو دادیم، شغل همسرم ارتقا پیدا کرد و ما که به خاطر مسائل اقتصادی مجبور شده بودیم تو روستا زندگی کنیم، به شهرمون برگشتیم و حتی خودمون صاحب یه آپارتمان کوچیک بشیم. ماشاالله بماند که پسرم چه پسر آقا و قرآنی هم شدن و هستن😍 همزمان با بارداری و تولد پسر دومم، ماشینمون بهتر شد و باغ کوچیکی اطراف شهر خریدیم. روزیهای معنوی بسیاری هم نصیبمون شد😍 با اینکه سر زایمان پسر دومم احتمال برداشتن رحم بود، ولی الحمدالله رفع شد و فرزند سومم رو باردار شدم که برکاتش خییییلی بیشتر از پسرهام بود. چون دختر بود و دختراا پر از خیر و برکتن🥰 خونمون بعد از ده سال به طور معجزه آسایی که اصلا فکرش رو هم نمیکردیم بتونیم حتی آپارتمان بزرگتری بگیریم به ویلایی تبدیل شد، ماشینمون بهتر شد و... که همین‌ها باعث شد اسمش رو کوثر بذاریم☺️ باعث و بانی فرزند دوم و سومم هم پسر بزرگم هستن.به قدری خواهر و برادر دوست هستن که الان هم بهم میگن مامان برای کوثر یه خواهر بیارید،تنها نباشه❤️