🔷۳۴. همین که رفتیم سر خونه و زندگی مون، تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم. درحالیکه مستاجر بودیم و همسرم طلبه بودن و درآمد ماهانه‌مون خیلی کم،و البته بسیار بابرکت بود. ولی این‌رو دلیلی برای جلوگیری از بارداری نمیدونستیم. اساسا تصور من این بود که ما کلا مستاجر خواهیم بود تا چندین سال. مثل خیلی از دور و بری هام. بلافاصله باردار شدم ، اگرچه که سقط شد. شش ماه بعد از سقط صاحبخانه گفت اجاره بیشتری باید بدیم. ما هم که نمی‌تونستیم، با نذر و نیاز و توسل افتادیم دنبال خونه برای اجاره با هزینه کم! ولی به طرز باورنکردنی تونستیم خونه بخریم! هنوز یکسال از شروع زندگی مشترک مون نگذشته بود که صاحبخانه شدیم! چیزی که در خیال هم بهش فکر نمی‌کردم؛ ولی خدا خواست و شد. پسر اولم‌ رو که باردار شدم، برای ویزیت ماهانه پیش ماما میرفتم که هزینه‌ش کم بشه. اما یک‌بار دیدیم همون ۱۵ هزار تومان ویزیت رو هم نداریم. تصمیم گرفتم یک هفته دیرتر برم، که همون لحظه پیام واریز ۴۵ تومان پول اومد برامون. هیچوقت هم نفهمیدیم چی بود و از کجا اومد. پسراولم که بدنیا اومد رزق مادی و خصوصا معنوی مون بیشتر شد. سفر مشهد و کربلا روزی هرساله مون شد. کمی قبل از تولد پسر دوم ماشین دار شدیم و هنوز یکسالش نشده بود که خونه رو بزرگتر کردیم. با قناعت زندگی کردیم همیشه، ولی هیچوقت لنگ واجبات نموندیم الحمدلله و رزق بچه ها و خودمون به موقع رسیده. دخترم رو باردار بودم که درآمدمون بیشتر شد، و وقتی به دنیا اومد هم گشایش عجیبی تو زندگیمون ایجاد شد که گاهی باید به خودم هشدار میدادم که قناعت رو یادم نره و ولخرجی نکنم. برکت در وقت و توان و مال و همه چی با تولد دخترجان به زندگی سرازیر شده و ادامه داره هنوز... چهارمی هم هنوز اندازه یه زیتونه که ماشین رو ارتقا دادیم. اینها قطعا بخش کوچکی از برکاتیه که طی ده سال زندگی مشترک با حضور بچه‌ها اومده تو زندگی مون. رزق معنوی رو بخوام اضافه کنم که مثنوی هفتاد من کاغذ میشه.