🔷 ۳۸. من و همسرم همیشه دربارهی برکتی که تولد فرزندان به زندگی میاره، حرف میزدیم و گاهی به این نتیجه میرسیدیم که رشد و پیشرفت در زندگی نه لزوما ثمرهی تولد فرزند، بلکه صرفا یه همزمانیِ تصادفیه!
اما از وقتی که متوجه حضور فرشتهی خدا تو دل من شدیم، جوری گرههای زندگیمون داشت یکی یکی باز میشد که هیچجوره نمیشد برکت حضور این سید کوچولو رو انکار کرد!
به یه خونهی بزرگتر نقل مکان کردیم، هرچند استیجاری بود ولی رفاه زندگیمون بهطور چشمگیری بالا رفت؛ پارکینگ و دو تا اتاق خواب و...
عارضههای بیماری سرطان مادرشوهرم الحمدلله تمام و کمال ریشهکن شد، ایشون حج واجب رفتن و بعد کربلا مشرف شدن.
همسرم بالاخره دل به دریا زدن و از شغل قبلیشون استعفا دادن و در طول یک هفته بعد، در انتخاب موقعیتهای شغلی پیشنهادیِ مختلف مردد بودن.
بله! ممکن بود به هرحال این اتفاقات رقم بخوره اما هرگز پیش از این، نهتنها برنامهای برای این سلسله اتفاقات نریخته بودیم، بلکه تصورش هم نکرده بودیم! در آخر، عینا برای ما ثابت شد که نینی نهتنها روزی خودش رو با خودش آورد، بلکه باعث گشایش روزی ما هم شد.❤️
سبحان الله...