🔷 ۳۹. وقتی پسرم سال ۹۵ دنیا آمد، مامانم بهمون گفتن چقد پس انداز دارین؟ منو همسرم لبخند زدیمو گفتیم هیچی😁 ولی مامانم سفت و سخت روی حرفشون موندن و گفتن تا اخر هفته، میزان پس اندازتونو بهم بگید اون روز رسید و اسم ما برای یک وام دو میلیون تومانی قرض الحسنه از اداره همسرم درومد و ما همون رو به مامانم اعلام کردیم. ایشونم مبلغ رو گفتن بزارید بانک و بعدم توصیه کردن کمی صرفه جویی کنید. با واریزهای مبالغ خیلی کم، به اون حساب و شرکت در وام های قرض الحسنه مسجد محله مامانم که خیلی پربرکت بودند.. نهایتا دخترم رو باردار بودم که ما تونستیم وام منزل بگیریم و با فروش مقداری طلا و کمک خانواده، یک منزل نقلی با همسایه های واقعا بهشتی بخریم ولی برای یکسال به یکی از دوستان خودم، اجاره دادیم. در شش ماهگی دخترم، راهی منزل بهشتی مون شدیم.. دختر سومم رو خدای مهربون در همین منزل زیبا بهمون هدیه داد.. اون زمان واقعا شرایط مالی خوبی داشتیم. هر هفته مهمون دعوت میکردیم.. ماه رمضان و در کرونا بسته های مهر افطاری بین همسایه ها و فامیل پخش کردیم. غذاهای ۴ و یا ۶ پرسی با خرما و سبزی و بطری شربت تخم شربتی و کتاب خوب و... و الحمدلله در بهترین شرایط ممکن بودیم. 😊 اما با پیشنهاد یکی از دوستانمون در یک طرح اقتصادی شرکت کردیم و الان کاملا زندگیمون،با ورشکستگی اون شرکت ازین رو به اون رو شده.. کلی مقروضیم و ماشین و خونه‌مونو فروختیم و در یک زیرزمین زندگی میکنیم. اما با این حال خدا خیلی هوامونو داشته و توی همین روزها و شرایط نعمت های خیلی خوبی نصیبمون شده.. همسایه های خیلی خوبی داریم و محل مسکنمونم هم واقعا مملو از ارامش و امنیت هست و چرخ زندگی پنج نفره ما روی دور خودش در حال گردشه.. به امید برطرف شدن گره های مالی همه «ما تا كاه هستيم، با يك نسيم با يك فوت از دهان كودكى، زيرورو مى‏شويم و خوشحال مى‏شويم و خشم مى‏گيريم و مى‏ترسيم و اميد مى‏بنديم. با يك سلام باد مى‏كنيم و با يك بى‏توجهى پلاسيده مى‏شويم و دق مى‏آوريم. ما كه خود را نشناخته‏ايم، از تمام عمر خود به چند تا خانه و ماشين و ثروت و اعتبار و شهرت دلخوشيم و قانعيم. در حالى كه تمام آنچه كه در يك عمر بدست مى‏آوريم، سود يك لحظه‏ى ماست. ما حتى در يك لحظه مى‏توانيم از تمام دنيا و حتى از تمام بهشت بيشتر كار كنيم و مى‏توانيم از هستى به رضوان هست‏آفرين برسيم؛ كه رضوان او از همه‏ى اين‏ها بزرگ‏تر است‏. (عین‌صاد)»