ماما که اومدند گفتند که باید بریم پیاده روی خدا خیرشون بده مثل یک فرشته ی مهربون من رو دوساعت پیاده روی بردند و ورزش های موثر را به من آموزش دادند و همه.... ازاونجا که اومدیم حموم رفتم ولی دوباره بعد حموم دردام آروم شد و باز من 🙁 دیگه خسته شده بودم 😔😔 خانم شریفی تدابیر جدید رو بهم گوشزد کردند.... و ماما گفتند تا سه نشه بازی نشه 😘 من هم با جدیت تمام و بیشتر از هر زمان تدابیر رو انجام دادم دوروز بعد بود که دیدم دردام زیاده و شدتش ازقبل بیشتره ولی باز اعتنا نکردم شب رفتیم منزل پدرهمسرم کم درد داشتم خانم شریفی هم گفته بودند که نوار قلب جنین بگیرم تا خیالمون از وضعیت جنین راحت باشه ولی من دیدم دردام کمه گفتم ولش کن صبح میرم تا اومدیم خونه دیدم دردام شدید شد ولی بااون حال گرفتم خوابیدم 😄 گفتم شاید کاذبه خوب میشه ولی تاصبح دلم میگرفت ول میکرد تا که اذان صبح بود دیدم نمیتونم دیگه بخوابم.. البته این روهم بگم تاصبح باخانم شریفی درارتباط بودم و گزارش میدادم همسرمو بیدار کردم تا بریم نوار قلب بگیریم پسرکوچیک رو کول کردیم بردیم😊 ولی بزرگه روتنها گذاشتیم خونه تا بیایم هنوز خواب بود.. رفتم نوار گرفتم همچنان انقباض داشتم شدید با همون حال رفتم نوار گرفتم توبیمارستان خانمه میگفت انقباضات شدیده نمیخوای بری بیمارستانت بستری شی گفتم باشه 😜 گزارشات روبه خانم شریفی میگفتم فاصله ش خیلی کم شده بود و شدید😫😄😉 گفتم خانم شریفی ماما..... پیام دادن که هماهنگه توراهن دارن میان 🚑🚑 از اونور هم رفتیم دنبال خواهرم و به مادر شوهرمم زنگ زدیم که بیاد کمک البته به هیچ کس تااون لحظه نگفته بودیم که شاید تو خونه زایمان کنم؛ خواهرم و مادر همسرم با فهمیدن موضوع خیلی استقبال کردند ... البته از شجاعت وهمراهی مادرهمسرم خبر داشتم💪 و میدونستم که مخالفتی نمیکنن🇮🇷 و همچنین خانواده خودم خیلی استقبال کردند خلاصه همه اومدند همسرم بچه ها رو برد طبقه بالای خونمون وسرگرمشون کرد. ناگفته نمونه که اگر همراهی همسر مهربون و صبورم نبود شاید نیمه راه کم میاوردم ایشون بودندکه بامحبت و صبوری من رو همراهی کردند. البته همت مادر هم خیلی مهمه بارداری روبه عهده ش باید بگیره .خلاصه ماما هم رسید و هر کس یکاری میکرد زمان بسرعت میگذشت و من دردام شدید شد تدابیر رو انجام میدادم ماما گفتن که بریم حموم تو حموم حنا و تدابیر زایمان و .... همونجا بود که کیسه آبمم پاره شد 😊بعدش دیدم بچه داره میاد که سریع بردنم بیرون به حالت اسکات نشستم و بچه دنیا اومد.. 🐣❤️🐣❤️🐣❤️🐣❤️🐣❤️🐣❤️🐣❤️ اصلا غیرقابل مقایسه با بیمارستان بود فکرش رومی‌کنم آرامشی که تو خونه و شرایط اون داره با هیچ بیمارستانی نمیشه به دست آورد تا بچه دنیا اومد ماما بچه رو گرفتن تحنیک وجاوشیر و بقیه کارها رو انجام دادند و ناف دخترم به دست مادربزرگشون😍 بریده شد بعد هم حمومش کردند و بغلم دادند و همسرم و بچه هام که دل تو دلشون نبود تانوزادو ببینن ذوق زده وخوشحال اومدند طبقه‌ی پائین.. لحظه ی بسیار شیرینی بود آرزو میکنم چنین زایمانی قسمت همتون بشه در زمان درد کباب بعد زایمان رطب، کاچی گرم 😍خیلی لذت بخش بود که درمحیط گرم و صمیمی خانه و عزیزانم و محیط پر از بوی اسفند و گلاب و دعا آرامش وصف ناپذیری که برایم داشت دخترم روبه دنیا آوردم... هرچقدر از لطف و مهربانی خانم شریفی🥰 بگم کم گفتم ایشون فرشته ای بودندکه به وقت به یاری من اومدند و ازخداوند بزرگ ومهربان ممنونم که چنین فرشته ای را سر راه من قرار دادند.. خداوند به ایشون عمر طولانی و پر برکت عطا کنن و در این کار بزرگی که شروع کردند موفق وموید باشند و دعای چهارده معصوم بدرقه راهشون 💐🤲. بنده روهم دعا کنید که خدا لطفش رو شامل حالم کنه تا ان شاالله فرشته های دیگری رو به این دنیا بیاریم و سربازای امام زمانمون رو بیشتر کنیم 😍🤲🌹🌹 @madarane_1 ایتا t.me/madarane_2 تلگرام