در هفتمین روز تولد عباس مولا علی (ع) به سنت دین ،اسلام دستور داد موهای سر نوزاد را بتراشند و سپس هموزن موها به فقرا طلا صدقه داد. گوسفندی را هم عقیقه کرد. منزل ایشان تا مدتها لبریز از شور و شادمانی بنی هاشم بود عباس هرچه بزرگتر می شد زیباتر و دلنشین تر میشد وزن و قدش نسبت به هم سن و سالانش درشت تر و بزرگتر بود. از همان خردسالی عشقی فراوان به پدر و برادرانش حسن و حسین داشت وقتی هم که بانو زینب در خانه بود، لحظه ای از ایشان جدا نمیشد وقتی بانو زینب با پسرعمویش عبدالله بن جعفر طیار ازدواج کرد، عباس از دوری خواهر آنقدر بیتابی کرد که تا مدتها بانو زینب هر روز می آمد و عباس را در آغوش میگرفت تا او آرام گیرد. عباس دو ساله بود که ام البنین متوجه بوسه های مولا علی (ع) بر دستان عباس و گریه های شدید ایشان شد. قلبش به درد آمد. با وحشت و هراس از مولا علی (ع) پرسید: چرا گریه میکنید؟ مگر دستان پسر من عیب و ایرادی دارد که شما را ناراحت کرده؟ حضرت با صدایی لرزان گفت: نگران نباش ام البنین اتفاقاً این دستان پربرکت جایگاهی عظیم در عرش خداوند دارند اما من به خاطر اتفاقی که بر این دستان پرقدرت خواهد افتاد محزون و غمگین شدم. - چه بر سر دستان پسرم خواهد آمد؟ روزی میرسد که دستان عباس من در دفاع از دین اسلام و در راه برادرش حسین قطع میشود. غمی سنگین قلب ام البنین را فرا گرفت. بر سر خود کوبید و به گریه افتاد مولا علی (ع) گفت: از چه ماتم گرفته ای؟ این را بدان که نور دیده ات نزد خدای تبارک و تعالی منزلتی عظیم دارد. خداوند در عوض دو دستش دو بال شکوهمند و زیبا به او عنایت میکند تا همانند ملائک در بهشت پرواز کند. همان گونه که اینک برادرم جعفر طیار در بهشت پرواز میکند. برادر من تویی داوود امیریان ✅ لینک کانال مادرانه های مشترک👈 @madaranehayemoshtarak