تجدید عهد مادرانهای با سردار موشکی
صدای غیژ و غیژ پهباد که آسمان کربلا را پر کرد، بعد خط نورانیش از بالای مسجد الاقصی گذشت، دلم رفت پیش آنها که شب روزشان را گذاشتند برای ساختن این شهابهای ثاقب که حالا آمده بودند خراب شوند بر سر شر مطلق. صدای قارقار ماشینهای همسایه که به سمت پمپ بنزین از هم سبقت میگرفتند فکرم را برد سمت غرغرهای فردایشان. گفتم نکند خستگی بر تنشان بماند! کاش خانهی تک تکشان را بلد بودم و برایشان یک شاخه گل میفرستادم. راستش خانهی یکی شان را بلد بودم، خانهی پدرشان را. یک بار جلسه مادرانهیمان در حسینیه منزل شهید طهرانی مقدم برگزار شده بود. همان که روی سنگ قبرش نوشتهاند «اینجا مدفن کسی ست که میخواست اسرائیل را نابود کند». چه خوب میشد اگر حداقل رسیدن موشکهایمان به اسرائیل را به خانوادهی شهید تبریک میگفتیم. در گروه محله نوشتم: «بچه ها بیاید یه سبد گل یا گلدون قشنگ بفرستیم دم خونهی شهید تهرانی مقدم. برای سردار حاجی زاده و بقیه هم دوست داشتم اما نمیشه». گفتند گلدان بهتر است. یادگار میماند. شماره حساب بگذار. گفتم فعلاََ گل را بگیریم شماره حساب برای بعدش. چادر چاقچور کردم رفتم جلسهی ما چند نفر. آخر جلسه به یک دوست ماشین دار گفتم، وقت داری مرا برسانی گلفروشی و بعد خانهی شهید تهرانی مقدم؟ بی مکث قبول کرد. دوست دیگری هم با ما همراه شد و از او هم پرسیدم که عجله ندارد؟ و او هم باخوشحالی گفت نه. راستش دم گل فروشی باکلاس خیابان خواجه عبدالله که پیاده شدیم نگران شدم که زیادی گران نباشد! اما نبود. یک ارکیده زیبا قسمتمان شد و دوست دیگر هم یک گلدان گل خرید. دوستی که رابط ما با خانواده شهید بود تلفنش را جواب نمیداد. میترسیدم که راهمان ندهند، بخاطر مسائل امنیتی. ولی همین که رسیدیم در خانه باز شد و خانمهایی با روی خندان از آن بیرون آمدند. پرسیدم همسر شهید هستند. گفتند بله. گلدانها را برداشتیم و رفتیم تو. در حیاط میز چیده بودند و رویش عکس شهید و شیرینی گذاشته بودند. حس خوبی در خانه جاری بود. حسینیه پر از میهمان بود و خبرنگاران هم داشتند با خانواده شهید مصاحبه میکردند. خودشان آمدند دم در و پرسیدند کی هستیم. گفتم. یادشان نیامد، اما از هدیه مادرانهایمان شاد شدند و با هم یک عکس یادگاری هم انداختیم. عکس را که برای بچههای محلهی مادرانه فرستادم شماره حساب هم گذاشتم و خیلی زود صدای دینگ و دینگ پیامک گوشی بلند شد و چیزی نگذشت که مجبور شدم پاکش کنم که خودم هم در گل مادرانه سهمی داشته باشم.
#مادرانه_شمالشرق
*
#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
* [وبگاه](
www.madaremadari.ir) | [بله](
ble.ir/madaremadary) | [ایتا](
eitaa.ir/madaremadary) *