بسم الله الرحمن الرحيم (؏ج) ..آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی) شب عزای خمینی، دلم بهانه گرفت دوباره ازغم هجران توبهانه گرفت عزای مرجع عشق است و عقل مبهم شد ادب نمود وسرش روی شعر من خم شد شب عزای خمینی رسیده وبه شبی هوای گریه نمودم که تر نکرد لبی شبی عزای خمینی و بیشه در خون ماند به روی اهل زمان داغ این شبیخون ماند عزابپا وشغالان به زوزه خندیدند امیر قافله رابین باغ ها چیدند زمرگ پیرخمین، پشت آسمان خم شد مهی که سایه خورشید از سرش کم شد خسوف شد، رخ تبدار ماه غایب شد صلات وحشت و،بر قوم خفته واجب شد زمین ضیافت جوش و دمل به جان بگرفت که ماه زانوی غم در بغل به جان بگرفت دوباره بستر جنگل مچاله ازغم شد ببین که ترشی غم هفت ساله ازغم شد شغالها ز افقهای دور آمده اند به سمت شب رژه رفتند کور آمده اند نگارشرقی ما بین سایه ها گم بود ببین که قریه اشراق غرق کژدم بود دوباره غم فوران کرد و بر لبان کویر ز هرم حادثه رویید تاول تقدیر رسوب میزنداین رود و از خودش جا ماند صدای یار نیامد و دلم تنها ماند امید رفت و یقین دود شد به یکباره و هر چه زخم نمک سود شد به یکباره بگو خبرز غم پشت کوه طور م کو حریم اسم شب و حرمت عبورم کو رسید ه یک خبراز سوی دخمه های سیاه که در تسلسل خفاش حجم نورم کو به پشت این شب تیره سحر ندارد جا دمید و قفل در بسته است ،زور م کو نوای شیحه اسبان بی سوار آید بگونوای سربی این صبح کور م کو دهان تیره مرداب موج را بلعید و بغض سنگی سیاره های دور م کو ز ضرب صاعقه ها کهکشان پرازغوغاست بگوکه آبی دریای پرغرور م کو کجاست ابر،پراز بغض بی باران قیام کرد به خونخواهی سیاووشان همان که لحظه ای از عاشقی عدول نکرد ولی ز رفتنش اندیشه ها افول نکرد همانکه گفت خریدار چوبه دار است مریض دیده غمباره، یار بیمار است خمینی است وبه آیینه ها ارادت داشت گمان کنم به ستاره که باز نسبت داشت" خمینی است و،بره لاله ها قدم می زد که در مجله عشق خدا قلم می زد همیشه تابه سحر با فرشته ها خو کرد شکوه باور او دست مرگ را رو کرد امیر بودوبه امت امام کم دارد سفینه گرچه مهیاست نوح(ع) کم دارد بگوکه دل به چه دل خوش کند پس از تو امام؟ که از قلم چه تراوش کند پس از تو امام نهالهای جوانت ببین که پا بگرفت امام! روح تو در خاک جا بگرفت پس از تو در همه آفاق زیستن نشود به هر کجا برویم آسمان همین نشود در آستانه خردادجای تو خالی است امام کل جهان سرزمین اشغالی است تودیده ای جگر تشنه فلسطین سوخت سرای مسجد القصی و دیر یاسین سوخت دوباره اهل جماران سیاه پوشیدند دوباره اهل زمین جام زهر نوشیدند غمت دوباره در اعماق سینه اردو زد که روح زخمی ما پیش درد زانو زد دوباره دیده (مجنون)به گریه افتاده زداغ مرگ خمینی به آه وفریاده ـــــــــــــــــــ 🔻مقدمتان را به این کانال 20 هزارنفری 🟩⬜🟥امامتفاوت وعالی گرامی می داریم ‌╔═💎💫═══╗ ➡️ www.mesf.ir/s ╚═══💫💎═╝ ╭┅───────────┅╮ 🕌 http://eitaa.com/maddahanesf ╰┅───────────┅╯