شعر دوم سردار دلها از چشم ما رفتی توی ای سردار دلها رفتی و همچون جان نشستی در دل ما رفتی و داغی بر دل یاران نهادی ماییم و غمهای جگرسوز تو تنها گویند همرزمان سلیمانی بپا خیز عاری کن از لوث حرامیها حرم را ای یکه تاز عرصه خون و شهادت خالی بود جای تو در میدان هیجا ای دست حق پا در رکاب عزم بگذار بار دگر هی کن به رهوار سبک پا تا زهره داعش زپیکارت شود آب بار دگر بر عزم پولادین بیفزا برکش زدل گلنغمه الله اکبر ای کوه عزم و بحر صبر و روح تقوا بانگ اذان می آید از نای تو برگوش پیچیده آوایت بگوش دشت و صحرا فرمانده فرمان ده به یاران بار دیگر بر قلب دشمن زندچو شیران بی محابا جیش تو هرجا گوش بر فرمان ستادند تا حمله را فرمان دهی ، فرمان بفرما دارم پیامی هم به امریکای خونخوار دیگر نباشد با تو ایران را مدارا ایران اسلامی، سلیمانی نژادند جان بر کف و آماده فرمان «آقا» ایران بدفع دشمنانش استورارست این گوی و این میدان ، جگر داری بفرما ماهراصفهانی علی غفرالهی