سلام(بخوانیدوارسال کنید): بر چهره ام تصویر غربت نقش بسته پهلوی من مثل دل مولا شکسته سیلی چو زد بر صورتم قنفذ،علی بود شاهد بر این بی حرمتی با دست بسته بشکفته در باغ نگاه سرد حیدر گل واژه‌های اشک مولا دسته دسته اندر تلاطم های دریای رسالت کشتی غریق گشته و لنگر شکسته مخفی کنم روی خود از چشم حسینم دخت صغیرم نزد من تنها نشسته من آن بتولم که نبی خواندم ام الأب قلب علی(ع) عالی اعلا شکسته ای رحمت اللعالمین بعد از فراقت پرونده دُلدُل سوارت گشته بسته آن ناکسان چون در ثغیفه عهد بستند گفتند آخر بوتراب از پا نشسته زهرا به کُنج خانه در بستر فتاده شمشیر او هم در نیامش زنگ بسته کارم شده بیداری و شب زنده داری دارم به لب ذکر دعا با حال خسته از مرد و زن من جملگی دارم رضایت جز آن دو نامرد خبیث خصم رسته دستان من لرزان ولیکن گاه شانه من میزنم بر موی دخت دل شکسته وقتی ببینم روی نیکوی حسن را گِریم بر آن کوچه که شد حرمت گسسته جانم فدای غربت شاه شهیدان گریه کُنش هرگز نباشد سر شکسته خواهم که در صحرا خون هرگز نباشم ترسم ببینم شمر بر صدرش نشسته من را شبانه کف و دفنم کن علی جان قرآن بخوان و هل اتی ای دل شکسته تشیع من باشد اماما، مخفیانه زینب نباشد همرهت با پای خسته در یک طرف خیل ملک دنبال تابوت آن سوی به ستقبال من احمد نشسته 🔸شاعر: __________________________________ ╭════•🍁•════╮ 🇮🇷ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan تلگرام https://t.me/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan ✉مقدمتان گرامی ╰════•🍁•════╯