یادمان نمی رود اگرچه سال ها گذشته است مردی را که اشارت انگشتش بشارت رهایی بود و طلوع آشنایی پشت ابروان درشتش ابهتی داشت که هیمنه ی پوشالی دشمن را به سخره می گرفت . فریادش طوفان را به مبارزه می طلبید و در سادگی سخنش شور و شعور موج می زد . در مکاشفه ی چشمانش غزل عشق جریان داشت آرامش نگاهش نسیم را به سکوتی عمیق فرا می خواند . او که آمد سیاهی رفت در افق اندیشه اش می شد تا دور دست کرامت را دید و از باغ خیالش سبد سبد میوه ی عزت چید . طنین نفسش بهترین گواه (نفس مطمئنه) ی او بود . آرامش عجیبی که داشت خواب اهریمنان را آشفته می کرد . آمد ولی ماندنش دیری نپائید که در ملکوت با فرشته ها قرار ملاقات داشت . آرام آمده بود و با دلی آرام هم رفت . یادمان نمی رود رنج ها که دید و رفت طعنه های دوستان و دشمنان شنید و رفت جام زهر صلح را که سر کشید و رفت و اکنون سال هاست ایوان حسینه ی جماران در حسرت قدم های اوست و صندلی ساده ای که خالی مانده است ... کمیل کاشانی ۹۹/۳/۱۴ مقدمتان را به این کانال چندهزارنفری ■خوب ■پرمحتوا ■وارزشمندگرامی می داریم          ‌╔═💎💫═══╗ ➡️    www.mesf.ir/s          ╚═══💫💎═╝ ╭┅─────┅╮ 🌺 hشما هم مبلغ این کانال خوب باشید ╰┅─────┅╯ 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠