💢عبای بلند
💠 از ماشین پیاده شد، جمعیتی دورش حلقه زدند؛ دوست داشتند به آقا نزدیکتر شوند، التماس دعا بگویند، دستش را ببوسند.
🔸وسط شلوغی، جوانی آمد تا جمعیت را کنار بزند که ناخواسته با آقا برخورد کرد؛ آقا محکم به زمین خورد، طوری که عمامه از سرش افتاد.
🔹جوان ترسید؛ هاج و واج نگاهش را به سمت مردم چرخاند، از خجالت سرخ شد؛ مردم نگران آقای بهجت بودند.
🔸آقای بهجت بلند شد و بدون معطّلی، عمامهاش را بر سر گذاشت و گفت: این عبای ما کمی بلند است، بعضی وقتها زیر پایمان گیر میکند و ما را به زمین میزند.
🔹جوان خیره خیره نگاه به عبا میکرد. جمعیت خندید، آقا هم لبخندی زد.
📚این بهشت، آن بهشت، ص۴۶
📎
#کودک_نوجوان
📎
#داستانک
📎
#سیره_علما
📎
#پند_قند
🌷العجلمولایغریبم
🌴اللهم عجل لولیک الفرج🌴
#کانال_موعود_شناسی🪴
https://eitaa.com/madi113m