🔆
ریسمان الهی
از جابر بن عبد اللّٰه انصارىّ نقل شده كه گفت:«مردم يمن به مدينه آمدند كه خدمت رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله برسند،
آن حضرت (به حاضران) فرمود: يمنىها با شتاب بسيار(يا با روى خوش) بر شما وارد مىشوند، و هنگامى كه آنان بر رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله وارد شدند
فرمود: گروهى هستند كه دلهايشان نرم و ايمانشان استوار است، منصور از ميان آنان است كه با هفتاد هزار تن قيام مىكند، جانشين من و جانشين وصيّ مرا يارى خواهد كرد، بند شمشيرهايشان از چرم است.
آنان پرسيدند: اى رسول خدا! وصى شما كيست؟ فرمود: آن كسى كه خداوند ملازمت راه او را به شما امر كرده و فرموده: «همگى به ريسمان خدا چنگ بزنيد و متفرّق نشويد»
پس عرض كردند اى رسول خدا! براى ما روشن فرما كه اين ريسمان چيست؟
فرمود: آن عبارت از گفتۀ خداوند است در اين آيه: «إِلاّٰ بِحَبْلٍ مِنَ اَللّٰهِ وَ حَبْلٍ مِنَ اَلنّٰاسِ»: (مگر به ريسمانى از خدا و ريسمانى از مردم) امّا ريسمان خدا كتاب او (قرآن) است، و ريسمانى از مردم منظور وصيّ من است،
پرسيدند اى رسول خدا! وصىّ تو كيست؟
پاسخ داد: كسى است كه خداى تعالى دربارۀ او اين آيه را فرو فرستاده:«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يٰا حَسْرَتىٰ عَلىٰ مٰا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اَللّٰهِ» «كه كسى بگويد اى دريغ و افسوس بر آنچه در (راه) قرب خدا (دستور خدا) كوتاهى كردم»
آنان عرض كردند: اى رسول خدا! مراد از اين قرب خدا چيست؟
فرمود: همان است كه خداوند دربارهاش مىفرمايد: «يَوْمَ يَعَضُّ اَلظّٰالِمُ عَلىٰ يَدَيْهِ يَقُولُ يٰا لَيْتَنِي اِتَّخَذْتُ مَعَ اَلرَّسُولِ سَبِيلاً» «روزى كه ستمكار دستهاى خود به دندان گزيده گويد اى كاش با پيامبر راهى را در پيش گرفته بودم» او همان وصيّ من است و پس از من راه رسيدن به من است.
پس گفتند: اى رسول خدا! بحقّ آنكه تو را براستى به پيامبرى برگزيده او را بما نشان بده كه ما به ديدار او مشتاق شديم.
پس آن حضرت فرمود: او همان كسى است كه خدا او را براى مؤمنين چهرهشناس و با فراست نشانهاى قرار داده، اگر شما مانند صاحبدل يا ناظر آگاهى كه گوش فرا مىدارد به او بنگريد خود خواهيد دانست همان گونه كه من پيامبر شما هستم او نيز وصىّ من است، حال به ميان صفها برويد و چهرهها را از نظر بگذرانيد پس هر كس كه دلهاى شما به جانب او گرايش پيدا كند حتما خود اوست، زيرا خداى عزّ و جلّ در كتاب خود مىفرمايد: فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ اَلنّٰاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ؛ «دلهاى پارهاى از مردم را به جانب آنان بگرايان» يعنى به جانب او(اسماعيل) و تبارش عليهم السّلام.
سپس راوى گويد: پس ابو عامر اشعرىّ از ميان اشعريان برخاست، و در ميان خولانيان أبو غرّۀ خولاني، و در ميان بنى قيس، ظبيان و عثمان بن قيس،و در ميان دوسيان عرنۀ دوسى و لا حق بن علاقه برخاستند و به ميان صفها رفتند و چهرهها را از نظر گذرانيده و بعد دست مردى را گرفتند كه دو طرف پيشانى و جلو سرش بىمو بود و شكمى بزرگ داشت
و گفتند: اى رسول خدا! دلهاى ما به جانب اين شخص گرائيد، پس پيامبر صلّى اللّٰه عليه و آله فرمود: شما بندگان بزرگوار خدائيد كه جانشين رسول خدا را پيش از آنكه به شما معرّفى شود شناختيد، اكنون بگوئيد چگونه دانستيد او همان شخص است؟
پس همه در حالى كه به صداى بلند گريه مىكردند گفتند: اى رسول خدا ما به جمعيّت نگاه كرديم، دلهاى ما به هيچ كدام از آنان تمايلى نشان نداد، ولى وقتى او را ديديم دلهاى ما به طپش افتاد و سپس آرامشى در ما پديد آمد و كبدهايمان تكان خورد و اشك از ديدگانمان سرازير شد و قلبهايمان آرامش يافت تا آنجا كه گوئى او پدر ما است و ما فرزندان اوييم.
پس پيامبر صلّى اللّٰه عليه و آله اين آيه را تلاوت كرد كه«وَ مٰا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اَللّٰهُ»-الآية (تأويل قرآن را جز خدا و آنان كه در دانش ثابت قدمند كسى نمىداند) و فرمود شما از آن جمله (ثابت قدمان در علم) محسوب مىشويد به جهت جايگاه و مقامى كه از قبل براى شما به نكوئى مقدّر فرموده و شما از آتش بدور خواهيد بود.
راوى گويد: گروه ياد شده همچنان در مدينه ماندند تا در ركاب اميرالمؤمنين عليه السّلام در جنگهاى جمل و صفّين حاضر شدند و بالأخره در صفّين كشته شدند، خدايشان رحمت كند.
رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله به آنان بشارت بهشت داده و به آنان خبر داده بود كه در ركاب امير المؤمنين عليه السّلام به شهادت مىرسند.»
📚الغیبة (للنعمانی)؛ ص۳۹-۴۱
@madras_emb