🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻
بسم الله الهادی
روزهای آخر سال همه می دوند و من که چند سالی است خودم را از این میانه بیرون کشیده ام؛ از دور نگاه می کنم.
نه برای این که نمی دوم؛ چند سالی است که همه سال را می دوم و ایام عید برایم تنها یک وقفه کوتاه است میان دویدن هایم برای محاسبه؛
سالهاست که دیدن یه برگ کوچک میان یک دیوار سنگی یا یک لبخند آرام یا انگشت زدن به قبر شهیدی روزم را نو می کند و دیگر کاری به نوروز ندارم.
همه حسن ظن هایم را که جمع می کنم دویدن آدم ها را یک بهانه می بینم برای خواستن تغییر، برای نو شدن
اما امشب حکایتش چیز دیگری است. همه این بهانه ها را که کنار هم جمع کنی مال همه همه دنیا را؛ باز کفه امام جوانم هادی سنگین تر است.
برایم امشب به جای دور دنیا دویدن؛ پیدا کردن یک کنج خلوت است برای حرف زدن با او
امامی که زیارتی را به من هدیه داده که یک عمر دویست ساله همراه با امامت بر شیعه گذشته تا لایق دریافتش شده است.
امشب برایم شب خواندن السلام علیکم یا اهل بیت نبوه است و خیال بافتن این که اگر نوه شان حضرت حجت بخواهد هدیه دهند، چه خواهد شد!
🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻